63 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره کار را بکنی. قرارداد من با شما نیست، با کنسرسیوم است. قرارداد را هم توانی نقشمدیرعامل را بازیکنی.» این مدیرعامل امضاکرده و تو نمی نفسش برخورده بودکه برود پیش رئیسکنسرسیوم بگوید شما به عزت امضا بکنید. او هم امضا نکرده بود. بعد هم نوشتکه یک سال مهلت قرارداد تمام شد. من هم کاغذ نوشتم به رئیسکنسرسیوم و ماجرا را گذاشت برسد به دست رفت و نمی گفتم.کاغذها هم باید از طریق او می ام. اختلافاتهم مطابق قرارداد باید به رئیس. من دیدم بدجوریگیر کرده عنوان حکم رفت.کاغذ نوشتمکه من یکدفعه چهار نفر را به حکمیتمی ها را هم خیلی کنم، هرکدام را خواستید قبول بکنید. آن به شما معرفی می ، استاد کیهانی زاده، رئیسروزنامه دقیق انتخابکرده بودم. دکتر مصباح نقی حکمی، دانشگاه؛ دکتر باهری، مشاور حقوقی املاک پهلوی؛ علی مشاور حقوقی وزارتکار؛ و مهدیسمیعی، معاون بانکتوسعهصنعتی. ای آماده این نامه هم رفت پهلوی مردیکه جواب نداد. من یک احضاریه کردم دادم به صمد پورکمالی. گفتم: «صمد، برو دادگستری، وارد دفتر تومان هم بهش ۵۰ ، بکن. بعد، یک نفر مأمور هم بگیر، بروکنسرسیوم ی دادند) برو آنجا بگو این احضاریه تومان می ۵ ، تومانخیلی بود ۵۰( ، بده رئیسکنسرسیوم است. (رئیسکنسرسیوم نبود، رفته بود جنوب.) اگر گفتند نیست یاگفتند بدهید به دفتر، داد و فریاد بکنکه آن دورهگذشت، شرکت نفت تمام شد، فلان... .» همینکار را همکرد. مأمور عدلیه هم کشد، همه کیفکرده بودکه یککسی وسط شرکت نفت دارد عربده می هم مأمور اجرای دولت است... . لرزند، این هم دارند می پیمایی. این وسط هفته بود. آخر هفته، روز جمعه، من رفته بودم کوه ی ما های ظهر برگشتم، دیدم اتومبیل رئیسکنسرسیوم در خانه نزدیک
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2