با ابراهیم گلستان

65 ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره بخشم و بخشیدم. من از این فیلم «موج و ‌ هایم را می ‌ مقداری از پول ‌ یک کنید که ‌ میلیون تومان خرجششده بود، شما باور می ۲ مرجان و خارا»که هزار تومانگیر من آمد؟ اصلاً با ۱۸ من چهار سال رویشکار کردم و فقط تومان.کمتر از ۴۰۰ آید. یعنی ماهیکمتر از ‌ هیچ حسابی این جور درنمی هم با چه ‌ دادم. آن ‌ تومان می ۸۰۰ دادم. به او ‌ ام می ‌ حقوقیکه به فراش اداره واقسامچیزها. مثلاً ‌ هایی. انواع ‌ کندن ‌ کارهاییوچه دردسرهاییوچهجان کاریکه ما نکرده بودیم، بیمه جان خودمان برایکارکردن بود. من داشتم داشتم، جلوی ‌ داشتم توی هلیکوپتر، خودم فیلم برمی ‌ تکه فیلم برمی ‌ یک وکوله ‌ گیرید عکسکج ‌ ای وقتی عکس می ‌ هلیکوپتر توی حباب شیشه خواستم بروم بچسبم به اینحباب، ‌ جوری نشود، می ‌ اینکه این ‌ افتد. برای ‌ می طرف ‌ رود به ‌ حکیمهکه می ‌ بی ‌ کمربندم را بازکردم رفتمجلو، از تویتنگه بی ها سال این دره را خورده و برده، یکدیوار تنگدرست ‌ گناوه، رود میلیون رفت. درِ بغل من ‌ کرده، خیلی تنگ. هلیکوپتر از توی این دره داشت می دانستم. جریان هوا توی این در افتاد ‌ گویا درست بسته نشده بود و من نمی طور اسلوموشن ‌ و در را از جاکند و هنوز هم تویچشم من هستکه همین رفت پایین. بازی با جان. البته زندگی بوده خیلیکیفهمکردم. ‌ داشتمی حسابکار استودیوگلستان اینجا تمامشد؟ ‌ بنابراین، با اینتسویه ها را داده بودم و خودم آمدم بیرون. توی ‌ آره دیگر. من آمدم بیرون. پول آن این استودیو چند تا فیلم حسابی ساخته شد؛ «خانه سیاه است» به خرج را بهخرجخودمساخته بودم. جواهراتسلطنتی »‌ خودمساختهشد، «آتش را من به لج پهلبد همین جا ساختم. مهدی سمیعی رفته بود پهلوی شاه خواست به مناسبت ‌ اجازه بگیردکه از جواهراتسلطنتی فیلم بسازند. می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2