ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره 66 وپنجمین سال سلطنت شاه هدیه به دربار باشد. شاه همگفته بود: بیست شود. کاری می «اگر اینکار را بدهید به دستهنرهای زیبا و پهلبد کثافت شناسم بدهید خواهید فیلم درستکنید، یککسی را من می اگر واقعاً می ها برده و آدم باهوش وکارآمدی است. به او، اسمشگلستان است. جایزه حال، ما او راگیر بیاورید بگویید این فیلم را برایشما درست بکند.» بااین سرهایی افتادیم. یعنیمن بایدکارتشاه را پیش برایساختن آن بهچه درد شد کرد. پهلبد بازیکنم؛که نمی آمدم به قیمتحداقلِ ممکنکه هیچ برای من استفاده نداشت، این فیلم را های ایران را ها و آدم ایکه منظره جوییکردم. صحنه ساختم. خیلی صرفه های ثابتی راکه با دوربین خواهم نشان بدهم، نرفتم فیلم بگیرم. عکس می خواستم فیلم را بفرستم برود عکاسی گرفته بودم، کپی کردم. وقتی می داد. فیلم مال بانک مرکزی بود و من کالر، فرهنگ و هنر اجازه نمی تکنی اینکه خودم را از دست این چیزها خلاصکنم،گفتم اینکار دیگر برای شد. بالاخره کار من نیست. بانکمرکزی هم خواسته بودند بفرستد، نمی مهدی سمیعی عاجز شد، رفت به امیرعباس هویدا گفت. هویدا گفت: کنند «تلفنبکنیدو ترتیباینکاررا بدهید.»سهمرتبه،چهارمرتبه تلفنمی گذارد. بانک مرکزی فیلم مونتاژشده را داد به فرهنگ و هنر، محل نمی امیرعباسهویدا،گذاشتندتویچمدانسیاسی،قاچاقفرستادند.فکرشرا وزیر مملکت فیلم قاچاقی بفرستد بیرون. درهرحال، وقتی بکنید، نخست ی نمایشفیلم در سینماها را فیلم رفتو برگشت، باز فرهنگو هنر اجازه نداد. ماتریال را از بانک مرکزیگرفتند، هم متن و هم نوار صدا را عوض اش را همان وقت من رد کرده بودمکه الان توی ی فرانسه کردند. نسخه سینماتکفرانسه با همان متن من در آمده است.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2