با ابراهیم گلستان

ها، هدایتودیگران ‌ زندگی،کتاب ‌ ی ‌ با ابراهیمگلستان، درباره 80 اینکه من دوباره او را ببینم، این آقای عباس میلانی اصرار داشتکه من ای ‌ های او را بخوانم. خیلی برای آقای میلانی این آدم، آدم برجسته ‌ کتاب بود. خب، شاید در یک محیطیکه مورد توجه شما بوده، این برجسته بوده، ولیکن آیا این برجستگی، برجستگی است؟ برجستگی این استکه یکچیزیسطح محیط اطرافشما را بشکند، بیاید بالا. آدم بتواند بگوید طور بنشینم ‌ آها! آن هم متناسب ذهنیتیکه در ذهن خود آدم هست. همین فاکنر را بخوانم، اگر خر باشم خواهمگفت این مزخرفاتچیستکه این خرده انصاف ‌ جوری نوشته است. ولی اگر من یک ‌ نوشته است. چرا این بینم ‌ کنم، می ‌ داشته باشم، تواناییکشفانصافرا هم داشته باشم، نگاه می ی ... ‌ العاده است این قصه ‌ ، چه فوقخرسی ‌ العاده است این قصه ‌ چه فوق گوید این ‌ هاییکه هست و از این آدم باقی مانده است. ولی ژدانف می ‌ این آذینکهگفته مثل میمونی استکه دارد روی بند ‌ مزخرفاتچیست. مثل به شودگفتمادرقحبه ‌ شودگفتدیگر.حتیمی ‌ زند.خب،هرچهمی ‌ معلقمی چرا چنینکردی. اما نه مادرقحبه انتقاد است، نه مثل میمون معلق زده. هاییکه ژدانف یا مقلدش طبری داده. یکی دیگر مصاحبه ‌ نه آن فحش های فارسی زدم، پس ‌ هایی راکه راجع به فیلم ‌ کردهگفتهکه من تمام حرف خیلی بد بود. و آن یکی ‌ شانخوببودند غیر از یکیکه خیلی ‌ گیرم. همه ‌ می که خیلی بد بود «خشت و آینه» است. خب، چرا به من بربخورد، اگر من، آورد ‌ روم سگی بگوید وق، یککسیکه ادای سگ را درمی ‌ تو کوچه راه می که مرا بترساند، این دیگر برخوردن نداردکه. خب خوشش نیامده است. توانم بگویم آن شعریکه تو گفتی خوبگفتی، ولی این شعر را ‌ من هم می که توخودتنگفتی، زنسابقتبرایتترجمهکرده و تو برداشتی رونویس شودکرد. ‌ ی اینکارها را می ‌ همه ‌. کردی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2