ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره 82 ای از خیز است. چوبک آورد. خب، این بارقه ی رستم فرخزاد را می نامه دهی. مسابقه باکه؟ حالاچون هدایت خیز داشت. تو حالاچرا مسابقه می معروفشده، تو هم اسمتصادق است، باید با هدایتمسابقه بگذاری؟ یچوبک، یکچیزخیلی مضحکیادم آمد. نشسته بودیم توی بالکنخانه ی الهی، آن بالا. منوچوبکو قائمیان. چوبک تویخیابانکاخ، سر کوچه مرتبه گفت: «حسن!» های تصنعی بود. یک های بدبینی توی آن حالت خورد؟ بیا دست همدیگر را گفت: «چیه؟»گفت: «این دنیا به چه درد می بگیریم، جفتمان بپریم پایین.» حسن قائمیان نگاهی به پایینکرد،گفت: خواهم با تو باشم. «مانعی ندارد اما یک اشکال دارد. من این قدم آخر نمی اینسوزن تویجوالدوز پربادکردن استدیگر.» همه خندیدیم، قضیه حل شد. العاده است. رحمت الهی هم فوق پسندید؟ اینکه از احمد محمود اسم بردیدکدامکارشرا بیشتر می اشخوباست. هایشخیلیخوباست. همه همسایه ،مدار صفر درجه اید؟ مثل های بعد از انقلاب او را هم خوانده کتاب و... . درختانجیر معابد نه، متأسفانه وقتنکردم بخوانم. کند این جا حسمی های احمد محمود این استکه آدم همه لطفنوشته وقایع برای او ملموساست.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2