95 ها، هدایتودیگران زندگی،کتاب ی با ابراهیمگلستان، درباره ی داشتید.کمی درباره ای دانمکه با هدایت روابطصمیمانه بگذریم. می هدایتبگویید. من به هدایتخیلی علاقه داشتم. آبادانکه بودم، مرتب، هر هفته، برایش فرستادم، چیزهایی که خریدم، با پست شرکت نفت می مشروب می خواند. از دادم می فرستادمکه بخواند. وقتی تهران بودم، می نوشتم، می می ی پاکی از ی «لنگ» را برایشفرستادمکه واقعاً برای من نمونه آبادان، قصه خواست برود. تابستان شرافتو دقتهدایت است. وقتی آمدم تهران، می ام را گذاشته بودم بود. منکه از تهران رفته بودم، تمام اثاثیه ۱۹۵۰ سال خواست، همه را بهش یصفحاتمرا می یمادرزنم. رفتیم آنجا، همه خانه دادم. خیلیهم بود. تمامصفحاتبتهونغیر از سمفونی نهم، همه را دادم یما بود. لیلیخیلیکوچکبود.سهسالشبود، بهش. یکمرتبه ناهارخانه ی ما، توی خیابانکاخ، شروعکرد یک نقاشی . آمده بود خانه ۱۳۲۵ سال دفعه اینجوریکرد؛ زد زیر گریه دانم چرا، این بچه یک از لیلیکشید. نمی خیلی به من و لجکرد، هدایتشرمگینشد و عکسرا پارهکرد. آره، خیلی نویسم و تویحزبتوده هستم، زن دارم، دید که من می محبتداشت. می ها، برایش جالب بود.کیانوری هم به لیلی ی این حرف بچه دارم، و همه آورد. روسری، یکدستمال محبتداشت.صبحیحتی برایلیلیهدیه می آید. ابریشمیگنده یادم می هدایتراچطوریشناختید؟ ۱۳۲۱ هایش، اولین مرتبهکه به هدایت برخورد کردم، سال اول با قصه خواند، آمد،گفتکه ی هنرهای زیبا درس می بود. اورنگ داناکه دانشکده پوربود.هدایت کند.رئیسدفترقهرمان یماکارمی هدایتدردفتردانشکده
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2