خواب فرهاد دربیداری

بخش سوم: خواب ۱۴۳ ترانه ها مشکل داشت، چرا در اجراهای زنده اش اغلب آنها را می خواند؟ فرهاد از آثار خودش مشخصاً دو ترانه را دوست نداشت: «زنجیری» و «اسیر شب» و علی رغم تمام درخواست ها هیچوقت آنها را به شکل زنده اجرا نکرد. جدای از این، کسی که در ۲۲ سالگی «ناتالیِ» ژیلبر بکو را بازخوانی کرده و تا پیش از سی سالگی ترانه های کنایی جذابی از فرانک سینا ترا و ری چارلز و شارل آزناوور و امثالهم را از زبان های دیگر خوانده چگونه کنایهها و استعاره های ترانه هایی را که به زبان مادریاش می خواند متوجه نمیشد؟ فرهاد مشخصا این عبارت که «اگر می دانستم دقیقا درمورد چه واقعهای است، مطمئن نیستم عکس العملم چه بود» را تنها و تنها دربارهی ترانهی «جمعه»گفت. شهیار قنبری هم بارها تأ کید کردهکه او هم هنگام نوشتن ترانه ماجرای سیاهکل ال را مدنظر نداشته است. اص چطور کسی که در ادامهی فعالیت موسیقایی اش از ابوسعید ابو الخیر و شفیعی کدکنی و اخوان ثالث و شکسپیر شعر میخواند میتواند به آهنگساز و ترانه سرایش بگوید چرا به من نگفتید این شعرها درباره ی چیست؟ اولین ترانه ای که او به فارسی می خواند «مرد تنها» است. اگر او درکی از شعر و ترانه نداشت، چرا چرندیاتی را که پیش تر پیشنهاد شده بود نخوانده بود؟! بنابراین، این روایت هم خوانی چندان ی با شخصیت فرهاد ندارد. ظاهرا فرهاد اگر تصمیم می گرفت برای وقت گذرانی و گپ زدن با دوستان به کافه ای برود به کافه فیروز میرفت. همان طور که پیش تر گفته شد، عباس صفاری می گوید فرهاد را چند باری با خسرو گلسرخی در کافه فیروز دیده یا محمود استادمحمد، نمایشنامه نویس و کارگردان فقید تئاتر، روایت می کند که اولینبار فرهاد را در کافه فیروز در حال گپ وگفت با محمد آستیم دیده است. محمد فرهنگیان آستیم مترجم، ویراستار، روزنامهنگار و از چهره های ت أ ثیرگذار هنری ایران در دههی ۱۳۵۰ بود و در مقطعی برای کسانی همچون بیژن مفید، محمود استادمحمد و عباس نعلبندیان مرتبه ی مُرادی داشت. کیمیایی احترام ویژه ای برای او قائل بود و حتی می گویند قصهی فیلم گوزن ه ا را آستیم نوشته بود. استاد محمد روایت میکند:

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2