خواب فرهاد دربیداری

بخش چهارم: خواب در بیداری ۱۷۱ آنکه نتی نواخته شود، اخوتی بینشان شکل بگیرد. ناگهان چند نت قدرتمند می نوازد و می خواند : «ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم / تو را ای کهن بوموبر دوست دارم». صدایی آزاد می شود، نهیبی سکوت خیابان را میشکافد، پژواک آن دیگر مهار نمی شود. میرود و می رود از خیابان دماوند تا غرب تهران تا دهکده ی المپیک و پارک چیتگر و می رود و آزاد می شود تا ناکجاهای وطن... . صحنه و صدا و نور و غروب و آدمها و اشتیاقها همه مهیا شده اند. وقت اجرا سر رسیده است. این بار پوران رفته و در ردیف اول روی زمین کنار دیگران نشسته، درست روبه روی فرهاد. فرهاد رأ س زمان موعود به روی صحنه میآید. تا جایی که چشمانش کار میکند جمعی ت است، فراتر از تصورش. به ردیفهای اول نگاه می کند. فضا خودمانی است. حتی از میز و صندلیکوچینی خبری نیست. کسی برای چیز دیگری نیامده است. همه آمده اند فرهاد بشنوند. به آهستگی میرود و پشت پیانو می نشیند. انگشتانش و کالویه ها حاال دیگر آشنای هم هستند. سکوت هزاران نفس سهمگین اما زیبا ست. حاال وقتی می خواهد نت را بنوازد انگشتانش با نوازش نفس این هزاران بهکالویه ها می خورد. دیگر چیزی نمیشنود. یک به یک ترانه ها را می خواند. مخاطبان همه ساکتاند، سرا پاگوش و تنها در پایان ترانه ها دست می زنند و مابقی اجرا سکوت محض است. برای پایان بندی «برف» را می خواند و اجرا با این جمله های نیما به پایان میرسد: «من دلم سخت گرفته ست از این / میهمانخانهی میهمان کش روزش تاریک / که به جان هم نشناخته انداخته است / چند تن خوابآلود! / چند تن ناهموار! / چند تن ناهشیار!» بعد از تشویقی طوالنی بلند می شود و به روال همیشگی فروتنانه تشکر میکند و از صحنه خارج می شود. تشویق ادامه پیدا میکند. همهی ترانه ها را خوانده است. مردم یک صدا و مرتب دست می زنند. فرهاد در فاصله ی این ثانیههای آهسته در پی پاسخ این سؤال است که کدام ترانه شایستهی دوباره اجراشدن به عنوان قطعهی تشکر 2 است. ایده ای سودایی به سرش میزند: «وحدت» را 2 . قطعه ی آنکور ( Encore ) یا بیز ( Bis ) در انتهای اجرا در واکنش به تشویق طوالنی حضار نواخته می شود.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2