بخش اول: سرآغاز ۲۷ فرهاد در سال ال های پیش از انق ب تنها یازده ترانه ی فارسی خواند. این برای کسی که از حوالی سال ۱۳۴۲ مشغول به کار بوده کارنامهی کم تعدادی است. فرهاد جدای از بازخوانی های غیرفارسی، چهار ترانه ی فارسی هم دارد که بازخوانی محسوب می شوند. «اگه یه جو شانس داشتیم » برگردان فارسی ترانه ای از فیلم بانوی زیبای من بود ؛ «گنجشکک اشیمشی » را اولین بار پری زنگنه خوانده بود؛ «گل یخ » بازخوانی فارسی ترانه ای از فیلم اشک ها و لبخنده ا بود و «مرغ سحر » هم تصنیفی از موسیقی دوران مشروطه. اگر این چهار ترانه را کنار بگذاریم، می بینیم فرهاد عمال تنها با ۲۳ ترانه ی اورجینال فارسی در بستر فرهنگ معاصر ایران تبدیل به چنین پدیده ای شده. این را هم اضافه کنم که «بانوی گیسوحنایی » تنها یک ضبط خانگی بسیار معمولی بدون ابزار حرفه ای است. این تعداد ترانه و این منزلت جالب توجه است. فرهاد در دههی ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ مطرح بود، منتها در کنار اینکه قشری از عموم مردم او را دوست داشتند، نزد بخش قابل توجهی از روشنفکران و اهالی رسانه هم اعتبار داشت، درحالی که بیت بندهایی مثل بلککتس در دههی ۱۳۴۰ چندان باب طبع روشنفکران نبودند، آن هم در فضایی که گفتمان «غرب زدگی» غالب بود. جالب اینکه فرهاد در دههی ۱۳۴۰ یکی از معروف ترین خواننده های گروههای «بیت» محسوب میشد؛ یعنی موفقیتش در گروه بلک کتس او را به جایی رسانده بود که جدا از گروه هم کار می کرد و در سومین فستیوال مجلهی اطالعات جوانان در سال ۱۳۴6 در ورزشگاه امجدیه تنها روی صحنه رفت. ولی درنهایت، در مقایسه با شهرت فراگیر امثالگوگوش، داریوش، عارف ، فریدون فروغی وکوروش یغمایی ، فرهاد در دههی ۱۳۵۰ چندان هم مشهور به حساب نمی آمد. البته در این میان ستاره ی اقبال شهرت فروغی خاموشی و روشنایی عجیبی داشت که خود ماجرایی است مفصل. وقتی برخی از همکاران فرهاد در آن دوره، ازجمله اسفندیار منفردزاده، شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی، به شکل مستقیم و غیرمستقیم میگفتند که ۱۳۴۷ ، صص .۱۱-۱۰
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2