خواب فرهاد دربیداری

ِِ ِبخشِدوم ِ: ِبیداری بنا بود فرهاد در تاریخ 6 فروردین ۱۳۷۸ روی صحنه برود، اما در آخرین روز اداری اسفند ۱۳۷۷ به پوران گلفام ، همسفر فرهاد، خبر می دهند که اجرای فرهاد منتفی است. در آن ساعات چه به پوران گذشته؟ احتماال خیلی دیر به خانه برگشته است. در شلوغی خیابان پاسداران، بی هدف پرسه زده و توی پیاده رو یک لحظه ایستاده و به دیوار تکیه داده، چشم هایش را بسته و به گذشته رفته، به ۲۳ سال پیش از آن تاریخ، به روزهاییکه در جوانی اجرایی از فرهاد دیده و شیفته و شیدای او شده. احتماال فرهاد با آن لحن بلوزی جذابش پیانو می نواخته و به انگلیسی فریاد می زده: «قفل قلبم را بشکن! / رهاکن مرا / برای تو [این عشق] معنایی ندارد /کمکمکن تا رها شوم از تو...» حتما پوران با خودش فکر کرده ای کاش می شد زمان به عقب برگردد تا به فرهاد بگوید تا می توانی بخوان و لذت ببر که این لحظه ها تکرار نخواهند شد، مگر در پستوی خانه ی خودت و بدون آن جمعیت مشتاق. فرهاد عاشق نوروز بود و زمستان ۱۳۷6 پیشنهاد کار و اجرا در آمریکا را رد کرد، چون می خواست حتما پیش از عید به ایران برگردند و در تهران پای سفرهی هفت سین باشند. و حاال در آستانه ی نوروزی دیگر خودش را برای کنسرت در نوروز آماده کرده بود، کنسرت در روزهای آغاز بهار، در بهترین

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2