بخش دوم: بیداری ۵۱ کرده و در مصاحبه با رادیو آوا در فرانسه صحبت از سال ۱۳۴۲ می کند. او پیش از بلک کتس با دوستان ارمنی اش گروهی با نام چهار بچهجن داشتند و بعد به بلک کتس میپیوندد. با این اوصاف، به نظر می آید پیوستن فرهاد به بلک کتس اواخر ۱۳۴۴ یا اوایل ۱۳۴۵ رخ داده است.) فرهاد هر شب در کوچینی موسیقی ای را که دوست داشت می نواخت و می خواند. کوچینی را دوست داشت. وقتی آنجا می خواند، مخاطب چند قدم، نهایتا چند میز، با او فاصله داشت. می توانست از چشمان مخاطبش حدس بزند در قلبش چه می گذرد. شبی که مخاطبی در اعتراض به سمتش پرتقال پرت کرده بود از بهترین خاطرات فرهاد است، شبی که اجرا را متوقف کرد و نشست پرتقال را پوستکند و خورد (کهندل، .)۲۱۸ :۱۳۹۸ از آن روزهاگذشته بود. در گذر این سال ها جز چند مورد خارج از ایران و یک کنسرت داخل ایران، اجرای زنده ی دیگری نداشت. در عمل ممنوعالکار بود ولی این محدودیت ها دردهای عمیقی برایش نساخته بودند. به نیت مبارزه با بی عدالتی قیام شده بود و ساختار اجتماعی و فرهنگی بهطورکل تغییر کرده بود و این تغییر بزرگ برخالف آنچه تصور می رفت بسیاری را به حاشیه راند. بخش عمده ای از اهالی موسیقی هم خانه نشین شدند و فرهاد یکی از آنها بود. این خسران موضوعی نبود که فرهاد به آن آگاه نباشد. روز هفدهم بهمن ۱۳۵۷ ، در اوج انقالب، به استودیو رفته بود و «وحدت» را خوانده بود، اجرایی سخت در شرایطی سخت. احتماال خودش هم در آن روزهای پرآشوب تصور نمی کرد این ترانه، با شعر سیاوش کسرایی و موسیقی اسفندیار منفردزاده ، به چنین اثری تبدیل شود که نسلبه نسل و سال ها پس از مرگ او حتیکسانیکه ذره ای باور مذهبی ندارند با احترام و لذت آن را گوش کنند. در آن روزها شاید با این تصورکه باید در همراهی با هم وطنانش سهمی داشته باشد این ترانه را خواند. به این همراهی، حتی به قیمت آزارواذیت عمیق سال ها ممنوعیت کاری، همچنان باور داشت و با رویصحنهنرفتن و ندیدن مردم هم به نحوی کنار آمده بود، اما از دست دادن این اجرا خیلی آزاردهنده بود.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2