۵6 خواب فرهاد در بیداری بیجیرهو مواجب هم خوشش نمیآمد. به هرحال، او عالقه مندان زیادی داشت که حاضر بودند بی هیچ چشمداشت مالی با او همکاری کنند، به خصوص در نسل جوان تر. در واقعیت، فرهاد به خانه رانده شده بود، از صحنه به خانه تبعید شده و تنها مانده بود و بیش از پیش در جهان ذهنی خودش سیر می کرد و با شاعران و ابیات آنها برای خودش ملودی پردازی می کرد. از ملودی به کلمهها بازمی گشت و به سبک خودشکلمات را از اول می سرود و ماحصلش شد چند ترانه ی ساده و ماندگار که رنج عمیقی در آنها موج میزند. فرهاد باید تصمیم می گرفت با این اتفاقی که برای اجرا افتاده چه کند. برای مخاطبش احترام ویژه ای قائل بود و ازنظرش لغو اجرا توهین به هنر دوستی بود که بلیت برنامه ای فرهنگی را تهیهکرده است، مخاطبیکه آن روزها از موسیقی کمتر احترام می دید و در معرض حجم محتوای سخیفی بود که در لس آنجلس و داخل خود ایران تولید می شد. حتی دوستان و رفقای قدیمی خودش هم که پیش ترها آثار باکیفیتی تولید می کردند مشغول تولید آثار نازلی بودند. و وقتی این تک و توک اجراهای زنده پیش می آمد، دوست داشت با تمام قدرت «موسیقی» ارائه کند. شنیدن این ابتذال را حق هیچ انسانی نمی دانست، هرچند به نظرش سلیقه و ذائقه ی مردم روزبه روز افت می کرد و این محدود به ایران نبود. می دانست دیگر در دنیای موسیقی ری چارلز یا ژاک بِغل 8 (یا همان ژاک برل) محبوب و مشهور نمی شود. گویا دنیا داشت به جای بدی میرفت، به قهقرا! و او آدمی نبودکه به این قهقرا تن بدهد، حتی به قی متِ جان. اجرا را لغو کردند. حاال تکلیف کسانی که بلیت خریدند چیست؟ تکلیف خودش چیست؟ می دانست زمان زیادی ندارد و حداقل از نظر او اجرای موسیقی شوخی نبود. ظاهرا کسی جز خودش نمی دانست که این چند صباح آخرین فرصت هایش برای یک اجرای شش دانگ است. باید تصمیم می گرفت. باید به «فرهاد» اجازه می داد خود خودش باشد. تا آن روز در موسیقی کاری نکرده بود که، حداقل در لحظه ی اجرا، به آن ایمان نداشته باشد، اما خارج از 8. Jacques Brel
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2