خواب فرهاد دربیداری

بخش دوم: بیداری ۵۷ خَلق و اجرا چیزهایی هم بود که از خیر آنها گذشته بود. در مواجهه با «وزارت ارشاد» خیلی کوتاه آمده بود و فقط یک بار شخصا اعتراض کرد. ارشاد با توضیح اینکه «پرداخت آهنگ مناسب نیست» مانع انتشار ترانهی «خواب در بیداری» شده بود. این به اصطالح ایراد که نظر به زیبایی شناسی داشت و مستقیما به سانسور، ممنوع الکاری و این چیزها ارتباط نداشت او را برآشفت و خودش شخصا رفته و توضیح داده بود که این شعر و موسیقی مشکلی ندارد (کهندل، ۷۸ :۱۳۹۸ ). گویا می خواست بگوید اگر نمی خواهید مجوز بدهید، ندهید! ولی به شعر و موسیقی من نمی توانید ایراد بگیرید. مأمور سانسور را مجابکرده بودکه اگر می خواهد ببُرد و ببَندد، اینکار را بکند! ولی اگر دانشش را ندارد، ایراد نگیرد. و این در نوع خود جدالی بود با تاریکی، هر چند کوچک. فرهاد کسی نبود که بتواند با تاریکی کنار بیاید، ولی ناگزیر ۲۰ سال خانه نشسته بود و تاریکی حاال خیلی جلو آمده بود و مرزهای بسیاری را رد کرده بود. تاریکی، به شیوه ی خودش، لس آنجلس را هم فتح کرده بود. حاال این وسط فرهاد باید چه می کرد؟ دوباره صبر پیشه می کرد و می رفت توی ملودیها و کلمه هایی که برای خوانش خودش واوبه واو، میزانبه میزان و نتبهنت آنها را چیده و تمرین کرده بود؟ چقدر در آن جهان خیالی سیر کند تا به واقعیت بپیوندد؟ فرهاد احتماال در برابر تاریکی احساس شکست می کرد. حاال تاریکی و کبدیکه او را جوابکرده بود با هم دستبه یکیکرده بودند. برای بیماریاش نمی توانست کاری کند، ولی هنوز می شد در مقابل تاریکی ایستاد. نه! این بار نباید کوتاه می آمد. اجرا باید برگزار می شد. اما چگونه؟ در این سال ها وانتشان، این رفیق فلزی که زحمت حملونقل آنها را به جاهای مختلف بر عهده داشت، برای او شخصیت پیدا کرده و همراه و هم دمش شده بود. تصمیمش را گرفته بود. وانت را می برد در خیابان، کنار هتل نگه می داشت. چند اسپیکر بزرگ و یک آمپلیفایر و یک میکروفون کافی بود.گیتارش را دست می گرفت و می نشست و اجرا می کرد. همان جا صادقانه برای مردم توضیح می داد چه اتفاقی افتاده تا ناگزیر این کنسرت را در خیابان برگزار کند. امکان داشت ازدحام شود، ولی عید نوروز بود و آنجا هم مکانی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2