102 ی حاضر گذشته توانستم حدود یک ساعت با پیانو گذاشت و فقط بعضی روزها می باقی نمی کردم اولین سونات آید که در آن زمان داشتم سعی می تمرین کنم. یادم می نام «برای ای به ی آلمانی هم به قطعه خانه پیانوی بتهوون را یاد بگیرم. صاحب خواستکه آن را برایش بنوازم. بسیار عالقه داشت و هر روز از من می 1 اِلیز» های انداز کرده بودم که بتوانم هزینه ای پس اندازه تا پایان تابستان به اندازشده ی دیگر را بپردازم، اما مبلغ پس های عمده دانشگاه و برخی از هزینه دنبال کار زودی پس از شروع سال تحصیلی تمام شد و من مجبور شدم به به عنوان وقت دیگری برای رسیدن به تابستان سال آینده باشم. برای مدتی به نیمه کار پیدا کردم و چهار 2 تریا در بلوار ویلشایر پیشخدمت در یک کافه کمک کردم. حقوق مجددا همان بعدازظهر کار می ۸ تا ۴ روز در هفته از ساعت ی یک شام رایگان اضافه سنت در ساعت بود، به ۸۵ حداقل دستمزد یعنی ی افتاد، باید هزینه شد، که اگر این اتفاق می که از همان مبلغ نباید بیشتر می سرویس بود، مشتریان هیچ پرداختم، اما چون آنجا سلف اضافی را خودم می نسبتا بزرگ بود 3 تریای آنترِی گذاشتند. کافه انعامی برای ما روی میز نمی تبار، همکاران من بودند. رئیسمان و حدود دوازده جوان، بیشترشان التین وبیگاه مرا لباس اما نچسب. او گاه نامی بود؛ مردی خوش 4 کورمیک آقای مک کرد ها را «پسر» خطاب می ی بچه داد و من و بقیه کرد و دستور می صدا می گفت این کار را بکن و آن کار را نکن. برای کار در این رستوران و به ما می عنوان اسمم انتخاب کرده بودم، چون «هرمز» برای آن محیط «فیلیپ» را به کورمیک من را «پسر» خطاب زیادی نامتعارف بود. یک بار که آقای مک آرامی به او گفتم: «آقا، اسم من فیلیپ است، لطفا مرا با این اسم صدا کرد، به خور شده باشد و با صدای بلند گفت: رسید که بسیار دل کنید.» به نظر می «شاید هم ترجیح بدهی اصال صدایت نکنم!» و من گفتم: «نه آقا، ترجیح 1. Fur Elise 2. Wilshire 3. Ontray 4. Mr. McCormick
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2