199 افراد استثنایی قدری پوشانده بود که تنها مسیرهای هم انباشته شده بود و سطح اتاق را به ایکوچک و دستشوییکثیفی گذاشتکه به آشپزخانه نامنظم باریکی باقی می ها هایی از مورچه بر این، متوجه شدمکه از هر سو، صف شد. عالوه منتهی می های مچاله و تختی بود که مالفه روند. در یک گوشه ها رژه می روی جعبه ها تختخوابی تاشو برای کثیف روی آن کشیده شده بود و جایی بین جعبه خوابیدن من وجود داشت. در موقعیتی بسیار ناخوشایند گرفتار شده بودمکه کردم و قرارمان این بودکه صبح زود راه بیفتیم. باید تا صبح آن را تحمل می صبح بیدار و ۷ حدوحصر، ساعت خوابی و عذابی بی بعد از یک شب بی ی رفتن بودم؛ اما فیلیپ خواب بود و دو ساعت طول کشید تا باالخره آماده وارد جاده شدیم. سفر به شمال با دو توقف برای صبحانه و ناهار و یک توقف توسط پلیس دلیل رانندگی بسیار آهسته در ای از بزرگراه، به راهنمایی و رانندگی در نقطه ها تعیین شده بود، پیش رفت. تر ماشین خط سمت چپکه برای عبور سریع در واقع، من چند بار از قبل به او اشاره کردم که او در مسیر اشتباه رانندگی کند، اما او ترجیح داد نادیده بگیرد. او با پلیس بحث کرد و در نهایت می اش را دریافتکرد و به مدت چند دقیقه بعد از آن، چیزی جز مونولوگ جریمه زد، نشنیدم. غروب ها زخم زبان می خشمگین او، که به آمریکا و آمریکایی به سانتاکروز رسیدیم. فیلیپ با ماشین به متلی رفت که ظاهرا هنگام بازدید ماند. او یک اتاق با دو تخت خواست و من از آن منطقه همیشه در آنجا می ام گذراندم. کننده را همراه با دوست عصبانی دومین شب ناراحت روز بعد فیلیپ مرا برای دیدن ملکی برد که در خارج از شهر سانتاکروز خریده بود. ظاهرا تمام هدف سفر همین بود. چیزیکه دیدم زمینی پوشیده از های هرز بود. همین. وقتی پرسیدم قصد دارد با این زمین ها و علف انواع بوته طرف چهکند،گفت هنوز تصمیمی نگرفته است. پس از تماشای ملک او، به بعدازظهر به نزدیکی سان لوئیس ۱ آنجلس برگشتیم. حدود جنوب و لس
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2