46 ی حاضر گذشته های قدیمی و این حال، برخی نوادگان بردگان آفریقایی در بعضی از خانواده ها ها نبود و آن زاده باقی مانده بودند. البته خانواده دیگر «صاحب» آن اشراف بیشتر در مقام خدمتکار عضو خانواده بودند. من در فامیل دورتر خودم هم ها ها با آن تعدادی از این خدمتکارها یا اعضای خانواده را دیده بودم. خانواده کردند، زیراکارشان همیشگی بود. خیلی بهتر از کارگران روزمزد برخورد می پوست ی دختریکه من عاشقش شده بودم نیز ظاهرا این پیرمرد سیاه خانواده دانستند. این مرد مسن بسیار ریزنقش و الغر شان می را عضوی از خانواده های او را حمل داشت وکتاب تر از دختر قدم برمی بود و همیشهکمی عقب کرد. می کمی بلندتر از معشوق من خانمی جوان و بسیار زیبا بود. قدوقامت او سبز و موهای سیاه بلند هایی آبی ای روشن، چشم حد متوسط بود؛ چهره سمت باال شد و آن را همچون حلقه به داشتکه همیشه در دو رشته بافته می داشت؛ با همان 1 گرداند. شباهت عجیبی به ویوین لی در پشت سرش برمی ویژه مجذوب آوردم. من به تصویری که از فیلم «بربادرفته» او را به یاد می رفتار او شده بودم که همیشه با متانت و وقار بود، برخالف اکثر دختران نفره شیطنت های چهارپنج دیگری که در راه مدرسه دیده بودم که در گروه کردند و کمی پرسروصدا بودند. می تدریج، شد و، به در آن روزها بذر عشق فقط با چند نگاه کاشته می کردن لبخندی شد. در نهایت، ممکن بود دریافت آتشین و پر از اشتیاق می ی رضایت او باشد. در آن مرحله باید دهنده دزدکی از خانم مورد نظر نشان شد تا مشخص شود که آن خانم کیست و آیا عملیاتی کارآگاهی انجام می راهی وجود دارد که بدون گستاخی و پررویی ارتباطی برقرار شود. حسن شناختمش ترین دوست من در آن دوران بود که از دبیرستان قبلی می نزدیک ی آید وقتی درباره و تا زمان مهاجرتم به آمریکا بسیار صمیمی بودیم. یادم می اش در همان مدرسه درس این موضوع با او درددل کردم، گفت دخترخاله 1. Vivien Leigh
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2