49 ای متالطم های نوجوانی در زمانه سال گونه روابط مخالف بودند. عیار عشق ما، با این نظر از خلوص تمام صرف گذشت که گیتی را در راه مدرسه باری می حدود چهار سال از اولین دیده بودم و احساس عمیقی از عشق و تحسین به این دختر زیبا در خودم پرورانده بودم؛ احساسیکه بسیار واال بود. با وجود این، نتوانسته بودیم با هم مان هیچ پیشرفتی نکرده ی دونفره درستی معاشرت کنیم و بنابراین رابطه به بود. احساس من به گیتی همراه با حالتی خیالی و رؤیایی بود. این حس های دیگری که در یک از تجربه فردم همیشه باقی ماند و در هیچ منحصربه باقی عمرم با زنان داشتم هرگز تکرار نشد. شدن برای پرواز ، زمانیکه در آخرین مراحل آماده ۱۳۲۸ در اواسط خرداد خرداد، روز ۱۸ به آمریکا بودم، گیتی هنوز عمیقا در ذهن من بود. در روز قبل از رفتنم، شوق دیدار با گیتی برای آخرین بار مرا فراگرفت و کاری کردم تنها بسیار خجالتی بودم، بلکه از که برای من بسیار جسورانه بود؛ چراکه نه نفس نیز آ گاه بودم. تصمیمگرفتمکه برای خداحافظی به اهمیت حفظ عزت اش به تجریش هنوز شروع نشده بود و هنوز یگیتی بروم.کوچ تابستانی خانه ی اجدادی بزرگشان، در نزدیکی دبیرستان دارایی، بود. حدود ساعت در خانه پاچه و نگران بودم. شان را زدم. دست صبح بودکه در چوبی بزرگ خانه ۱۱ خان در را باز کرد، غیر از حاجی با خودم فکر کردم اگر خدمتکار دیگری به ام. در که باز کنمکه به آدرس اشتباهی آمده گویم و وانمود می اسمی الکی می خان خیالم راحت شد. به او گفتمکه فردا ی مهربان حاجی شد، با دیدن چهره خواهد با گیتی خداحافظی کنم، البته اگر قرار است به آمریکا بروم و دلم می خان داخل خانه شد و بتواند (یعنی اگر خانه باشد و هوا پس نباشد). حاجی به منگفتکه چند دقیقه صبر کنم. ی چند ساعت بود، گذشت و پیرمرد اندازه چند دقیقه، که برای من به وقت وارد این خانه نشده برگشت و از من خواست که وارد خانه شوم. هیچ های قدیمی ایرانی در پشت دیوارها ساخته شده بودم. این خانه مثل خانه های بود و از خیابان دید نداشت. یک حیاط بزرگ داشت، با درختان و گل
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2