گذشته‌ی حاضر

50 ی حاضر ‌ گذشته سمت اتاق بزرگی ‌ های حیاط باال رفتم و به ‌ فراوان و یک حوض مرکزی. از پله های مجلل ایرانی یک ‌ ی خانه ‌ خوبی چیده شده بود. همه ‌ حرکت کردم که به شد. ‌ اتاق پذیرایی داشتند که فقط در زمان آمدن مهمان از آن استفاده می ی سخت و پرتنش دیگر هم قبل از ‌ روی صندلی راحتی نشستم و چند ثانیه رسید که تازه دوشگرفته است؛ موهای ‌ ورودگیتی به اتاقگذشت. به نظر می سرش ریخته شده ‌ مشکی براق و درخشانش بافته نشده و باز بود و پشت هایش ‌ اش درخشان و گونه ‌ بود و هنوز هم کامال خشک نشده بودند. چهره های رز بود. با هم دست دادیم و نشستیم. من از عشقم به ‌ همچون گلبرگ عنوان شغل ‌ سازی را به ‌ خواهم آهنگ ‌ موسیقی کالسیک گفتم، و از اینکه می ی من به موسیقی شنیده است. ‌ ام دنبالکنم. او گفتکه از شدت عالقه ‌ آینده ی اینکه ممکن است هرگز ‌ ی سفر روز بعدم به آمریکا گفتم، و درباره ‌ درباره ای سکوت کرد و چیزی نگفت. بعد، اظهار ‌ برنگردم. در آن لحظه چند ثانیه وقت بازنگردم، اما شکی نداردکه ‌ تأسفکرد از اینکه ممکن است دیگر هیچ ام. ‌ تصمیم درستی گرفته گذشتکهگیتی را دیده بودم و عاشقش شده ‌ باری می ‌ چهار سال از اولین بودم. حاال درست در زمانی که قصد رفتن کرده بودم و ممکن بود که دیگر تر از هر زمان ‌ هرگز او را نبینم، باالخره با او بودم؛ فقط ما دو تا بودیم، نزدیک تا آن روز. آخکه چقدر آرزو داشتمکنارش باشم وکسی نباشد. حاال آن لحظه سوی دنیا بروم.کنارم دختر آرزوهایم ‌ رسیده بود؛ درست قبل از اینکه من به آن دانستم که او ‌ دانستم چه کنم و چه بگویم. من حتی نمی ‌ نشسته بود، اما نمی گو و حساس بود؟ ‌ جور آدمی است؛ آیا خوب، آرام، مهربان، متفکر، راست ‌ چه دانستمکه او زیباست و عاشقانه دوستش ‌ ای نداشتم. تنها می ‌ واقعا هیچ ایده وقت از احساسم به او نگفته بودم، ‌ دارم. غم آن لحظه بسیار دردآور بود. هیچ طور ‌ دانست چه حسی به او دارم. برای من هم همین ‌ اما حتم دارم که او می طرفه نیستند. ‌ کردمکه این احساساتکامال یک ‌ بود؛ احساس می خواهد یک یادگاری برایش بفرستم؛ ‌ قبل از رفتن، به او گفتم که دلم می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2