گذشته‌ی حاضر

65 های ناخوانده ‌ مهمان آمدند کسانی بودند ‌ ی ما می ‌ ای دوسه بار به خانه ‌ برخی از مهمانانیکه هفته ی ما ارتباط ‌ ی ما بودند یا بستگانشان با خانواده ‌ که کارمندان سابق خانواده ی زمان نوزادی ‌ آمدند. مثال دایه ‌ دوری داشتند و به همین دلیل وقت ناهار می طبعی بود، هرازگاهی بدون اعالم ‌ داشتنی و شوخ ‌ مادرم،که زن مسن و دوست آمد که تنها ‌ شد و کم پیش می ‌ صبح پیدایش می ۱۱ قبلی و معموال ساعت هایش ‌ باشد و معموال یک یا چند تا از دخترهایش و گاهی هم برخی از نوه زد. زن ‌ ی زمان بچگی خودم نیز گاهی سر می ‌ کردند. دایه ‌ اش می ‌ همراهی هایی ‌ عجیبی بود؛کمی اختالل مشاعر داشت و بداخالق بود. بعضی از خانم ی ما، ‌ آمدند درگذشته پیشخدمت خانه بودند؛ البته نه لزوما در خانه ‌ هم که می ی مادربزرگ و پدربزرگ من. نوعی وفاداری و پیوند ماندگار ‌ بلکه در خانه مان ‌ ی من وجود داشت. در زمان حضورشان در خانه ‌ بین این افراد و خانواده وگفتی ‌ ی زندگی و مشکالتشان گپ ‌ و بعد از صرف ناهار، با مادرم درباره گرفتند و دم غروب از ‌ کردند، بعد کمی پول و لباس قدیمی می ‌ طوالنی می قصد خیر، ‌ فقط به ‌ ها بودیم، نه ‌ گرمی پذیرای آن ‌ رفتند. ما هم به ‌ مان می ‌ خانه دانستیم. ‌ مان می ‌ ها را بخشی از خانواده ‌ دلیل که آن ‌ این ‌ بلکه ــ بیشتر از آن ــ به های اعیان وجود ‌ ی خانواده ‌ های ناخوانده تقریبا در همه ‌ این نوع مهمان هایی از ‌ ی اقواممان مهمان ‌ دانم که همه ‌ یقین می ‌ به ‌ داشتند. همچنین قطع کارمندان سابق دولت و بستگانشان نیز داشتند. ام مجبور به تحملشان ‌ ویژه خانواده ‌ ها، که به ‌ ی دیگری از مهمان ‌ دسته هایی ‌ ها مهمان ‌ های ناخوانده و مزاحم بودند. این ‌ بودند، به معنی واقعی مهمان ها ‌ ها یا ماه ‌ آمدند و هفته ‌ خواست به منزل ما می ‌ بودند که هرموقع دلشان می ماندند. ‌ می ی زِینی ‌ خانواده که دخترش، تنها فرزندش در آن زمان، تنها دو ‌ ام زمانی ‌ مادربزرگ مادری سال داشت، پدربزرگم، ساالر معظم، را ترک کرد. ظاهرا او سبک زندگی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2