66 ی حاضر گذشته ساالر را قبول نداشت؛ خودش بسیار متدین و مؤمن بود و پدربزرگم، به محض اینکه طالقگرفت، به شهر کربال در عراق اعتنا بود. او به قول او، بی شود طور که گفته می مکان کرد. کربال مکان مقدس شیعیان است که آن نقل ی حضرت محمد، در آن دفن شده است. این مکان زیارتی حسین، نوه امام ی ایرانیان هم هست و، از همین رو، اقلیت بزرگی در آنجا تشکیل مورد عالقه اند. مادربزرگم چند سال بعد در آنجا با مردیکه از خادمان حرم حسین داده ایرانی- شد این مرد،که احمد زِینی نام داشت، نیمه بود ازدواجکرد.گفته می ها بسیاری از عرب است. این ادعا احتماال درست بود، زیرا طی قرن نیمه بر النهرین ساکن شده بودند. عالوه ایرانیان مذهبی در شهرهای مقدس بین کرد. این، زِینی زبان فارسی را نیز به خوبی عربی صحبت می ساله بودم تا امروز، ورود ناگهانی و ناخوشایند که حدودا پنج از زمانی توانم به یاد بیاورم. مان را هنوز هم با خوف و انزجار می آقای زِینی به خانه مان در ی ایرانی بزرگی به سبک قدیمی داشتیم. خانه ما در آن زمان خانه آباد و بسیار نزدیک به میدان ای کنار خیابان شاه شمال مرکز تهران، در کوچه آمدید تا به حیاط مجلس بود. برای ورود به خانه، باید از چند پله پایین می هایی پر از گل و و حوضی که در مرکز آن بود برسید. دور حوض باغچه تعدادی درخت بزرگ و پیر بود. چهار درخت کاج بسیار بلند، نیم دوجین صنوبر، دو درخت گالبی و دو درخت آلو، یک درخت انار و یک درخت هایی وجود داشت که در توت بسیار بزرگ داشتیم. در سه طرف باغ اتاق ها تا حدی زیر سطح متری از زمین ساخته شده بود. زیر اتاق ونیم ارتفاع یک ی زیرزمین های این طبقه تر قرار داشت. برخی از اتاق باغ هم یک طبقه پایین ها نیز برای انبار استفاده عنوان استراحتگاه تابستانی خنک و از برخی اتاق به شکل گذشتیم که به شد. برای ورود به خانه از خیابان، باید از هشتی می می ضلعی بود. داخل هشتی دو در بود که در سمت یک راهروی مسقف هشت ی عمویم منتهی ی ما راه داشت و در سمت چپ به خانه راست به خانه شدید، باید ی ما راه داشت وارد می شد. اگر از در سمت راستیکه به خانه می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2