گذشته‌ی حاضر

71 های ناخوانده ‌ مهمان پسرشان، منوچهر و کوروش، ازدواج نکرده بودند و با پدر و مادر خود ی شاپوری بود، ‌ ترین عضو خانواده ‌ کردند. کوروش، که کوچک ‌ زندگی می تر بود. ‌ حدود سه سال از من بزرگ ای که در اهواز بودیم، پدرم و آقای شاپوری با هم دوست ‌ در طول هفته کشیدند و با ‌ زدند، سیگار می ‌ ها» با هم گپ می ‌ ی «قدیم ‌ ها درباره ‌ شدند. آن نوشیدند. یک موضوع بحثی هم که ظاهرا ‌ پایان چای می ‌ های بی ‌ هم فنجان باره بودکه دوست ‌ طور اتفاقی مطرح شده بود، پیشنهاد آقای شاپوری دراین ‌ به دارد باالخره روزی در آینده ببیند که کوروش افتخار دامادی پدرم را داشته باشد. خواهرم، فَری، در آن زمان فقط هشت سال داشت. البته این حرف ی دور بود، که مطمئنم والدینم آن را پیشنهادی ‌ به معنای تصویری در آینده آور در نظر نگرفتند و برایشان موضوعی بود که فَری باید وقتی ‌ جدی یا الزام گرفت که آیا این ایده برایش قابل ‌ شد تصمیم می ‌ ی کافی بزرگ می ‌ اندازه ‌ به اش باید آن ‌ قبول است یا نه و پسر جوان بعد از پایان تحصیالت دانشگاهی داد. ‌ را مورد بررسی قرار می ساله بود. دو سال بعد از آن، ‌ کوروش در زمان سفر ما به اهواز هفده وقتی تحصیالت دبیرستانش را تمامکرد، چمدانش را بست، سوار قطار شد ی او هنوز در اهواز بودند. او ‌ ی ما ظاهر شد. خانواده ‌ خبر جلو در خانه ‌ و بی برای حضور در دانشگاه تهران به پایتخت آمده بود. در آن زمان در استان خوزستان دانشگاهی وجود نداشت. ما از اینکه کوروش قرار است طی سه مان بماند درک روشنی نداشتیم، ‌ اش در خانه ‌ سال تحصیالت دانشگاهی گاه بین پدرانمان از قبل در ‌ به ‌ باره برخی اظهارات گاه ‌ اما احتماال دراین ی ما ماند و مدت سه سال با ‌ جریان بود. خالصه بگویمکهکوروش در خانه امتیازات کامل داشتن اتاق و خوردوخوراک، مانند یکی از اعضای خانواده یکارشناسی اقتصاد به پایان ‌ با ما زندگیکرد تا اینکه تحصیالتش را در رشته خصوص که ‌ ی او با خواهرم هرگز انجام نشد، به ‌ ه ‌ شد ‌ بینی ‌ رساند. ازدواج پیش نوازی ‌ که از مهمان ‌ بازی بود و بعدها مشخص شد درحالی ‌ کوروش مرد خانم

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2