فمینیسم و دولت

فمینیسم و دولت بحث هایی پیرامون رابطه فمینیست ها و دولت: تقابل، تعامل، هر دو، یا هیچ کدام؟

دانـشـکـده ابتکاری برای گردآوری چکیده بحث های دانشگاهی و تجربه های جهانی درباره ی مسائ ل محلی به کوشش علیرضا اشراقی دبیر اجرایی: کیانا کریمی مشاوران: شهرزاد نوع دوست ، رضا اکبری مجموعه ی اول فمینیسم و دولت بحث هایی پیرامون رابطه فمینیست ها و دولت: تقابل، تعامل، هر دو، یا هیچ کدام؟ دبیر مجموعه: نازنین شاه رکنی گزارشگر: شهرزاد نوع دوست ویراستار فنی: فرمهر امیردوست نشر آسو ویرایش اول، تابستان ۱۴۰۱ صورت ارجاع به این مجموعه به انگلیسی: Nazanin Shahrokni (ed). Engaging with the State: A Feminist Dilemma. Daneshkadeh, Vol 1, Nashr-e Aasoo, 2022 تمامی حقوق این مجموعه متعلق به دانشکده است. بازنشر و تکثیر این مجموعه یا بخشی از آن تنها با ذکر منبع و به صورت رایگان مجاز است. اس تفاده از این مجموعه به قصد منفعت مالی و تجاری نه اخلاقی است و نه قانونی. Licensed under the Creative Commons Attribution-NonCommercial- NoDerivs 3.0 Unported (CC BY-NC-ND 3.0) Layout Design: SFD Design Communication

فهرست مقدمه | طرح یک دغدغه ی فمینیستی: با دولت همکاری کنیم یا نه؟ | 7 فمینیست ها با دولت یا علیه آن: آیا اصلا مسئله این است؟ | 13 آیا فمینیست ها جایی همکاری موفق با دولت داشته اند؟ | 21 استحاله ی فمینیسم دولتی در بازار | 29 جودوی فمینیستی با دولت پدرسالار | 37 فمینیسم در خاورمیانه ابزار دست دولت ها شده، پس چه باید کرد؟ | 46 چه کسی می تواند زنان را نمایندگی کند؟ | 53 آیا کرسی داشتن زنان برای پیشبرد سیاست های برابری خواهانه کافی است؟ | 64 تأثیر چندوجهی سهمیه بندی جنسیتی | 74 چگونه می شود با دولتی ناکارآمد همکاری کارآمد داشت؟ | 83 بودجه ی دولتی آری، دخالت نه! تجربه ی جنبش ضد خشونت خانگی در ترکیه | 93 چگونه فمینیست ها در مبارزه با خشونت خانگی سرباز دشمنان خود شدند؟ | 102 خرده مقاومت های روزمره: قدرت همین کارهای معمولی | 114 فمینیست هایی از پایین ترین کاست های هند: تلاش برای دیده شدن | 121

مقدمه طرح یک دغدغهی فمینیستی: با دولت همکاری کنیم یا نه؟ نازنین شاه رکنی دکتر نازنین شاه رکنی دانش آموخته ی جامعه شناسی از دانشگاه برکلی و هم اکنون استاد «جنسیت و جهانی شدن» در مدرسه ی اقتصادی لندن (LSE) است. کتاب او با عنوان «زنان در شهر: مروری بر سیاست های تفکیک جنسیتی در ایران» در سال ۲۰۲۱ برنده ی جایزه ی لطیفه یارشاطر از انجمن ایران پژوهی شد . بسیاری از نظریه پردازان فمینیست، دولت را در ایجاد، تثبیت و گسترش نابرابری های اجتماعی و به خصوص نابرابری های جنسیتی، سهیم می دانند. این گروه همکاری با دولت را نکوهش می کنند، چراکه ساختار بوروکراتیک و سلسله مراتبی دولت و نهادهای دولتی را با ارزش های فمینیستی در تضاد می بینند. از منظر ایشان، به رسمیت شناختن دولت به عنوان «همکار» همانا و ثبات بخشیدن به نظم و تفکر غالب همان. این گروه، فمینیسمِ دولتی را عملاً فمین یسمِ در خدمت دولت می دانند و معتقدند فعالان حقوق زنان بهتر است انرژی شان را صرف تقویت جامعه ی مدنی و توانمندسازی زنان کنند و به دنبال

دانشکده 8 ایجاد همبستگی خارج از فضای دولتی و بین «حاشیه نشینان» سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باشند. اما گروه دیگری از فمینیست ها معتقدند که امروزه دولت کانون تجمع قدرت و سرمایه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و بنابراین قطع رابطه با دولت به مثابهی خودکشی است. به نظر ایشان، پاپس کشیدن از فضای دولتی و نه گفتن به منابع و امکانات دولتی، فقط وقتی ممکن است که شرایط برای شکل گیری و رشد نهادهای موازی و مستقل موجود باشد؛ جایی که جامعه ی مدنی بتواند نفس بکشد و دولت مدام تهدید و تحدیدش نکند. پس تکلیف چیست؟ با دولت همکاری بکنیم یا نکنیم؟ از ابزار و منابع و امکانات دولتی برای کاهش نابرابری های اجتماعی استفاده بکنیم یا نکنیم؟ از دولت طلب حمایت و خدمت ر سانی و مسئولیت پذیری بکنیم یا نکنیم؟ برای ورود به دولت و زنانه کردن پست های مدیریتی تلاش بکنیم یا نکنیم؟ پاسخ دادن به این پرسش ها آسان نیست. درواقع همان طور که مطالب این مجموعه نشان می دهد، دراین باره نمی توان حکمی کلی صادر کرد؛ نمی توان برای همه ی فعالان حقوق زنان در همه ی شرایط نسخه ای یکسان پیچید. پاسخ به این پرسش ها در وهله ی اول به تعریف ما از «ماهیت» دولت بستگی دارد که در مجموعه ای دیگر، مفصل به آن پرداخته خواهد شد. به طور خلاصه، اگر دولت را ماهیتاً مردانه و در خدمت منافع مردان بدانیم، طبیعتاً همکاری با آن، چیزی جز تثبیتسلطه ی مردانه به همراه نخواهد داشت. ولی اگر دولت را ماشینی بدانیم که مسیرو مقصد حرکتشرا راننده تعیین می کند، طبیعتاً اینکه چه کسی را برای هدایت ماشین پشت فرمان می نشانیم، اهمیت پیدا می کند. در اینجا پرسش دیگری پیش می آید: وقتی از دو لت سخن می گوییم، به چه نهادها و اشخاصی اشاره می کنیم؟ (قطع) همکاری با دولت می تواند در سطح

9 طرح یک دغدغهی فم ینیستی : با دولت همکار ی کنیم یا نه؟ ملی باشد (مثلاً وقتی در انتخابات ریاست جمهوری شرکت یا آن را تحریم می کنیم). ولی دولت فقط دربرگیرنده ی نهادهایی مثل نهاد ریاست جمهوری، مجلس، وزارتخانه ها و... نیست؛ د ولت دربرگیرنده ی مجموعه ای از اشخاص و نهادهایی است که در زندگی روزمره با آنها مواجه می شویم. به اصطلاح مردم شناسان، این «دولت روزمره» ( Everyday State ) به تاروپود حیات روزمره ی ما بافته شده است. )۱( آیا قطع همکاری با مأمور برق و نگهبان پارک و مددکار بهزیستی و شرکت اتوبوس رانی و شهرداری و مدیر مدرسه ممکن یا لازم است؟ چرا؟ و چگونه؟ مجموعه مقالات پیش رو مشخص می کند که پاسخ به این چرایی و چگونگی، همیشه یکسان نیست. (قطع) ارتباط با دولت (چه در سطح ملی و چه در سطح روزمره) تبعاتی دارد که متأثر از عوامل گوناگونی است که باید در جای خود بررسی شود. پس پرسش اصلی کماکان پابرجاست: در دولت باشیم و از درون برای تغییر تلاش کنیم؟ با دولت همکاری کنیم؟ یا عطای دولت را به لقایش ببخشیم و از آن فاصله بگیریم و در خارج از فضاه ای دولتی برای تقویت جامعه ی مدنی و گروه های مستقل زنان تلاش کنیم؟ یکی از بهترین پاسخ ها را شیرین رای می دهد که نوشته اش در این مجموعه نیز گنجانده شده است: او تأکید می کند که بسیاری از زنان، به خصوص در جهان سوم، این ام کان را ندارند که بین این دو گزینه یکی را انتخاب کنند؛ هزینه ی تقابل با دولت در بعضی کشورها بسیار بالاست (نمونه اش در ایران که فعالیت برای حقوق زنان در بسیاری موارد مصداق فعالیت علیه نظام تلقی می شود و به دستگیری فعالان حقوق زنان می انجامد). رای می گوید که برای بسیاری از زنان، همکاری یا تقابل با دولت نیست که مسئله است؛ همکاری و تقابل توأمان با دولت است که مسئله است. او با برجسته کردن تجربه ی زنان در جهان سوم چنین بحث می کند که دولت و

دانشکده 10 جامعه ی مدنی هردو می توانند هم در خدمت زنان باشند و هم علیه زنان بسیج شون د؛ چون نظام سلطه در هر دو وجود دارد. بنابراین، همکاری و تقابل با هر دو ضروری است. مقالات این مجموعه طوری کنار هم چیده شده اند که ما را با بعضی ابعاد کار در فضاهای دولتی و پیامدها و چالش های این همکاری، آشنا کنند. این نوشته ها کمک می کنند که درک بهتری از فر ایند نمایندگی، خاستگاه و منافع زنان نماینده و همچنین چالش هایی به دست بیاوریم که زنان در مسیر نمایندگی با آن مواجهند. همان طور که از این مقدمه ی کوتاه برمی آید، بحث درباره ی چیستی و چگونگی و پیامدهای نمایندگی را باید در بستر تاریخی و اجتماعی خود پی گرفت. یکی از سازوکارهایی که برای بالابردن تعداد زنان نماینده در دستگاه های سیاسی و دولتی از آن استفاده شده، سازوکار سهمیه بندی جنسیتی است. این سهمیه بندی چگونه و در چه سطحی اعمال می شود و چه پیامدهایی دارد؟ آیا ورود به دولت و احزاب و نهادهای سیاسی، زنان نماینده را «محافظه کار» نمی کند؟ آیا دغدغه ی حفظ کرسی و منصب، زنان نماینده را از قاطبه ی مردم دور و به مردان حاکم نزدیک تر نمی کند؟ زنانی که نمایندگی زنان را در دولت و احزاب سیاسی به عهده می گیرند، چقدر برای پیشبرد مسائل زنان می کوشند؟ تا کجا حاضرند هزینه بدهند؟ آ یا این زنان نماینده، سپر بلای فمینیست هایی خواهند بود که خارج از دولت و در حاشیه ها به فعالیت برای بهبود وضعیت زنان مشغول اند یا برعکس، باعث می شوند که فعالیت آنان مدام زیرسؤال برود و سرکوبشود؟ آیا اصلاً زنان نماینده به صرف زن بودن می توانند همه ی زنان ر ا نمایندگی کنند؟

11 طرح یک دغدغهی فم ینیستی : با دولت همکار ی کنیم یا نه؟ تاریخ نشان می دهد که به تفاوت های بین زنان هم باید توجه کرد. مثلاً زنان طبقه ی متوسط سفیدپوستدر آمریکا در همه ی زمینه ها نمایندگان خوبی برای زنان رنگین پوست یا زنان طبقه ی کارگر نبوده اند. کیمبرلی کرنشا در مقاله ی معروف خود درباره ی مفهوم بینا هویتی ( intersectionality ) توضیح داده است که در بعضی برهه ها در تاریخ آمریکا زنان سیاه پوست، هم از دید نمایندگان و فعالان جنبش زنان در آمریکا (که اغلب سفیدپوست بودند) مغفول مانده اند و هم از دید فعالان جنبش های حقوق مدنی سیاه پوستان (که اغلب مرد بودند). )۲( در یکی از مقالات این مجموعه به جنبش «دالیت ها» در هند پرداخته و نشان داده شده است که چطور فمینیست های دالیت در هند برای به رسمیت شناخته شدن در جامعه و فضاهای دولتی کوشیده اند و در بعضی مواقع از همکاری با سازمان های بین المللی و جنبش های جهانی بهره برده اند. مسیر برای پیشرفت زنان هموار نیست ولی این ناهمواری برای زنان «حاشیه نشین» به مراتب بیشتر و سخت تر است. همه ی زنان امکان همکاری با دولت یا راه یافتن به درون دولت را ندارند و همه ی زنان برای عدم همکاری با دولت، یا رودررویی با آن، هزینه ی یکسان پرداخت نمی کنند. این تفاوت ها را باید دید و در تصمیم گیری ها لحاظ کرد. ولی آیا لازم است که به کار با دولت و از درون دولت این قدر بها داد؟ آی ا راه های دیگری برای ایجاد تغییردر وضعیت زنان و برای بهبود وضعیتشان وجود ندارد؟ آیا تغییر فقط با گذر از مجاری رسمی ممکن است و آیا کنش سیاسی فقط به (عدم) همکاری یا تقابل با دولت محدود است؟ در یکی دیگر از مقالات این مج موعه به اهمیت سیاسی کنش های روزمره ی زنان اشاره شده است: کنش هایی که الزاماً در تقابل با دولت تعریف نمی شوند

دانشکده 12 اما درعمل فضا را برای زنان بازتر و برای دولت تنگ تر می کنند و نظم جنسیتی موجود را به چالش می کشند. مقالات پایانی این مجموعه از زوایای گوناگون به ای ن پرسش ها می پردازند، از پستی وبلندی «تقابل» با دولت یا تلاش برای تغییر در خارج از فضای دولتی می گویند و ما را وامی دارند که دراین باره اندکی بیشتر بیندیشیم. ۱( ) برای مطالعه ی بیشتر بنگرید به: - Das, Veena. “The Signature of the State,” in Anthropology in the Margins of the State. Veena Das and Deborah Poole (eds.) School of American Research Press, 2004: 225-252. - Ismail, Salwa. Political Life in Cairo’s New Quarters: Encountering the Everyday State. University of Minnesota Press, 2006. )۲( بنگرید به Crenshaw, Kimberle. “Mapping the Margins: Intersectionality, Identity Politics, and Violence against Women of Color.” Stanford Law Review 43:6 (1991): 1241– 99.

شیرین رای : فمینیست ها با دولت یا علیه آن: آیا اصلا مسئله این است؟ شیرین رای استاد علوم سیاسی در دانشگاه وارویک در بریتانیا است. این گزارش مختصری است از منبع زیر : Rai, Shirin. “Women and State in the Third World” in Women and Politics in the Third World. Haleh Afshar (ed.), Taylor & Francis Group, 1996. فمینیست های جهان سوم یا دولت هایشان چه باید بکنند؟ و تا چه حد می توانند از تجربیاتو نظریه پردازی فمینیست های غربی در خصوصرابطه با دولت بهره ببرند؟ شیرین رای ، ا ستاد هندی تبار دانشگاه واریک، فک ر می کند که دیدگاه هایی که فعالان زن کشورهای لیبرال غربی در این زمینه صورت بندی کرده اند لزوماً بر وضعیت زنان در کشورهای جهان سوم منطبق نیست. از دهه ی ۱۹۷۰ در غربشاهد دو دیدگاه عمده بوده ایم. در کشورهایی با روابط غالب طبقاتی (مانند بریتانیا) نظریه ی مارکسیستی در توضیح وضعیت دست بالا را داشته است و فمینیست های این کشورها عمدتاً با توسل به نظریه ی

دانشکده 14 مارکسیستی دولت و افزودن «مسئله ی زنان» به مسئله ی طبقه در پی توضیح و تجویز راجع به مسئله ی همکاری یا ستیز با دولت هم بوده اند: دولت ابزاری است در دست طبقه ی حاکم و نمی توان انتظار داشت که برای بهبود وضعیت طبقات فرودست و ستمدیدگان به طور اساسی مداخله کند. در کشورهای غربی دارای دولت رفاه (عمدتاً در اسکاند یناوی) نظریه پردازان فمینیست مداخله ی دولت برای بهبود را امری مثبت تلقی کردند و مسئله ی زنان را هم در کنار دیگر مسائل قرار دادند. آن ها هم مداخله ی دولت را مثبت انگاشتند و هم مشارکت در دولت را. ن ظریه های دولت که پس از جنگ جهانی دوم طرح شده اند، به زعم شی رین رای، دو مفهوم را طرح کرده اند که در این بحث به کار می آیند. یکی مفهوم دولت پسااستعماری، و دیگری مفهوم دولت توسعه گرا. این هر دو در توضیح وضعیت دولتدر جهان سوم مفیدند، اما از سوی دیگروقتی به همین نظریه های معاصر دولت نگاه می کنیم، می بینیم که به لحاظ جنسیتی نابینا هستند. پس از یک طرف فمینیست های غربی نسبت به انواع دولت بی تفاوت اند؛ و از طرف دیگر نظریه های دولت به نابینایی جنسیتی دچارند. اما دیدگاه های فمینیست های جهان سوم از چه قرار بوده است؟ فمینیست های جهان سوم با وجود تفاوت هایشان وقتی به جوامع خ ود نگریسته اند، با مسئله ی نسبت پدرسالاریِ غالب با دولت مواجه بوده اند: آیا این نسبت همزیستی است؟ یا تقابل؟ و در هر صورت با این دو چه باید کرد؟ هر دو دیدگاه تبیین کنندگانی داشته است. گروهی از فمینیست ها ماهیت دولت های جدید در کشورهای خود را با پدرسالار یِ سنتی در تقابل جدی دیده اند، و گروهی قائل به همزیستیِ مسالمت آمیز این دو با هم هستند اما هر دو گروه کمابیش بر سرِ این نکته اتفاق نظر دارند که نه باید از دولت به عنوان

15 فم ینیست ها با دولت یا علیه آن: آ یا اصلا مسئله ا ین است؟ ابزاری در دست سلطه جوییِ مذکر صرف نظر کرد، و نه می توان با آغوش باز با آن همکاری کرد، بلکه در شرایط خاص می توان توسل به آن را ابزاری برای تحول در زندگی سیاسی و اجتماعی زنان دانست. علاوه بر خود دولت های جهان سوم، موقعیت جهانی آن ها هم مورد توجه فمینیست هاست چون در سیاست داخلی شان عمیقاً تأثیرگذار بوده است. از همین روست که فمینیست هایی چون ن وال سعداوی به سرمایه داری جهانی توجه کرده اند. به زعم او، سرمایه داری جهانی در جهان سوم فقری را دامن زده که کلیتجامعه از آن رنج می برد و دشواری هایی که زنان از بابت استثمار ناشی از آن می کشند بیشتر است. بااین حال ، نویسندگان دیگری (چون کاندیوتی) معتقدند که تأثیر سرمایه داری بر زندگی زنان جهان سوم یکسره منفی نبوده و سرمایه داری به رغم استثمار، به پدرسالاری سنتی حاکم در این کشورها نیز حمله کرده و فرصت های جدیدی برای زنان پدید آورده است. مذاکره با دولت زنان در جهان سوم هم در برابر جامعه ی مدنی و هم د ر برابر دولت با مشکلات مشابهی مواجه اند: هر دو از هم گسیخته، سرکوبگر و تهدیدکننده اند و در عین حال فضایی برای مبارزه و مذاکره فراهم می کنند. دولت و جامعه ی مدنی هر دو به محدودیت های عمل زنان شکل می دهند. زنان اگر این مرزها را نادیده بگیرند هدف خشونت قرار م یگیرند. همچنین دولتشخصیتی چندلایه دارد. از مقامات محلی تا کارمندان خدمات اجتماعی، از پلیس تا قاضی، زنان با بسط تقاضاها و مبارزاتشان تجربیات متفاوتی از مواجهه با قدرت دولت دارند. سؤال این است که ماهیت

دانشکده 16 دولت های توسعه گرای جهان سومی چه مجال هایی برای پیشبر د راهبردهای ممکن برای زنان فراهم می کند؟ اکثر این دولت ها خود را عامل تحول اجتماعی و اقتصادی می بینند، و درعین حال از توانایی کافی برای اجرای سیاست هایشان بی بهره اند. دولت های جهان سوم چون معمولاً ضعف زیرساختی دارند ، اجرای سیاست هایشان به روابط و تعامل نخ بگان قدرت با جامعه ی مدنی منوط می شود. وقتی این سیاست ها مورد قبول گروه های ذی نفع نباشند و استبدادی باشد، اجرای آن ها هم مستلزم تعامل متکی به اِعمال زور می شود. در چنین شرایطی مقامات قضائی و اداریِ «خوب» می توانند تا حدودی وضع زندگی مردم را بهتر کنند، اما حضور چنین کسانی با ساختار حکومتی که اجرای سیاست هایش مستلزم استبدادورزیدن است مغایرت دارد. دیگر ویژگیِ این دولت ها فساد است. زنان در دولت های فاسدی که عواملش برای انجام کارها رشوه می ستانند یا باج می گیرند به طرق متفاوتی نسبت به مردان تحت تأثیر قرار می گ یرند. کارمند یا صاحب منصبی که باید راضی به راه انداختن کارشان شود ممکن است سوای تقاضاهای مالی از آن ها مطالبات جنسی داشته باشد. افزون بر این، فساد چیزی است که عملکرد دولت ها را مختل می کند، بنابراین زنانی که می خواهند مطالبات فمینیستی خود را دنبال کنند در دولت های فاسد جهان سومی با مانع فساد که انجام هر کاری را ناممکن می کند روبه رو هستند. درنتیجه، کار در درون دولت ها برای برآوردن این خواسته ها همواره ممکن نیست. به این ترتیب، لازم است که اعتراض را جایگزین طرح مطالبه کنند و حمایت را از خارج راهروهای قدرت بسی ج کنند. در این مقطع، عوامل مهم در مبارزه ی سیاسی عبارت اند از قدرت بسیج کنندگی مخالفان و قدرت دولت. در هنگام مقابله، دولت می کوشد از

17 فم ینیست ها با دولت یا علیه آن: آ یا اصلا مسئله ا ین است؟ رؤیت پذیربودن پرهیز کند؛ برای گروه های مخالف، از جمله زنان، اینکه بتوانند دیده شوند مهم است. با رؤیت پذیرشدن به ابزارهای ا عمال زور دولت ــ پلیس ــ فشار می آورند که آن ها هم دیده شوند، و به این ترتیب ، عملکرد آن ها را در معرض توجه و قضاوت عموم و رسانه ها می گذارند. البته در این موقعیت مهم است که جامعه ی مدنی چه فضایی را برای سازمان دهی فراهم کرده باشد. در دولت و علیه آن؟ بهاین ترتیب، نسبتی که فعالان حقوق زنان در جهان سوم با دولت برقرار می کنند از نسبت زنان غربی بسیار پیچیده ترو با آن متفاوت است. یعنی وقتی به بحث درباره ی مسئله ی نسبت زنان و دولت می پردازیم ، باید دو موضع متفاوت را به یاد داشته باشیم. نخست مسئله ی واقعیت های زندگی روزمره ی اکثر زنان است. وقتی راجع به این مسئله بحث می کنیم هم باید ماهیت شکل گیری دولتی را که گروه های مشخص زنان در آن زندگی می کنند در نظر داشته باشیم، و هم متغیرهای اجتماعی و سیاسی ای را که بر تعامل آن ها با دولت تأثیرگذارن د. مسئله ی دوم واکنش فمینیستی به دولت است. چه در مقام وضع راهبرد مبارزه و چه در مقام نقد وضعیت، باید آگاهانه انتخاب های پیش روی فمینیست ها را از انتخاب های اکثر زنان متمایز کنیم تا بتوانیم در موضعی باشیم که هر دو را بهتر بفهمیم. یکی از تفاوت های چشمگیر م یان وضع زنان در دولت های لیبرال غربی و وضع زنان در جهان سوم این است که قدرت تنظیم کننده ی دولت تا چه اندازه می تواند آن ها را «تحت تأثیر» قرار دهد. زنان کشورهای جهان سوم بیش از زنان غربی از همه ی مظاهر دولتحذفشده اند. دلیلش این است که در جهان سوم دولت اغ لب آن نوع شبکه ی محافظتی ای

دانشکده 18 را که تدارکات رفاهی دولت های لیبرال غربی از عهده اش برمی آیند، فراهم نمی کند. بهاین ترتیب، هم زنان طبقات پایین و هم زنان طبقات بالا از حوزه ی کارکردهای دولت کنار گذاشته می شوند. زنان طبقات بالا که به منابع بیشتری دسترسی دارند برای تأمین بهداشت، آموزش خدمات مراقبت از کودک و اشتغال به طور سنتی وابسته به بخش خصوصی بوده اند، و زنان طبقات پایین هم نمی توانند روی دولت حساب کنند ، چون از آن ها چندان حمایت نمی کند. تفاوت دیگر این است که در این دولت ها زنان اغلب از حیطه های عمل و قانون گذاری دولت آگاه نمی شوند. اطلاعات مربوط به قانون گذاری های جدید عمدتاً به طور پراکنده و ناهمگن منتشر می شود. بی سوادی و محرومیت زنان از فعالیت های اجتماعی هم این بی خبری را تشدید می کند. یکی از جنبه های بارز این دولت های پدرسالار این است که نمی خواهند ب ا ارزش های سنتیِ خانواده تصادمی داشته باشند و اگر شعارهایی هم در مورد حقوق زنان داده باشند، وقتی احساس کنند با مذاق گروه های حامی شان سازگار نیست، به راحتی از آن چشم پوشی می کنند و اگر قانونی تصویب کرده باشند، گذشته از ناتوانی معمولشان در اجرای قوانین، کمت ر پیگیر اجرای قانون در همه جا می شوند. شیرین رای در این زمینه به فساد اداری هند اشاره می کند و به ویژه به اینکه دولت های محلی چندان تحت نظارت نیستند و به دلیل خشونتی که علیه مردم می ورزند بازخواست نمی شوند. او اشاره می کند که جنبش زنان هندی در دهه ی ۱۹۷۰ از دل اعتراض زنان به بی رحمی پلیس برآمد. رای تأکید می کند که هنوز هم، به ویژه در نواحی روستایی، تجاوز، قتل و ضرب و شتم زنان در بازداشتگاه های پلیس رایج است. و این به رغم همه ی حقوقی است که قانون اساسی هند برای زنان قائل شده است. از سوی دیگر، چون بسیاری از دولت های جهان سومی عمیقاً در جامعه ی مدنی این کشورها «ریشه» دارند، زنان این کشورها هم از ناحیه ی دولت متحمل فشار می شوند و هم از سوی

19 فم ینیست ها با دولت یا علیه آن: آ یا اصلا مسئله ا ین است؟ جامعه ی مدنی. در این کشورها برخلاف تصور نظریه پردازان غربی، فضایی مملو از تهدید حاکم است که خطرات پنهان و آشکاری در آن در کمین زنان نشسته است. از این نظر، «ریشه دار» بودن دولت در جامعه ی مدنی، چنانکه برخی نظریه پردازان اقتصاد توسعه می پندارند، امری مثبت نیست و استفاده از توانایی های دولت در تطابق با هنجارهای اجتماعی می تواند برای زنان ترکیب وحشتناکی باشد که هرگونه تلاشی برا ی تغییرواقعیت های زندگی شان را تهدید کند. اینجاست که گسیختگی اجزای دولت اهمیت می یابد. شیرین رای، که خود از جمله نظریه پردازان پساساختارگرا است، اشاره می کند که در نظریه پردازی پساساختارگرای دولت تأکید بر این است که وحدتی که بتوانیم به عنوان دولت به آن اش اره کنیم وجود ندارد. چیزی که بنا به عادت به آن دولت می نامیم، فقط شبکه ای از روابط قدرت است که اجزایش با یکدیگر همکاری می کنند و البته با هم درگیرند. دقیقاً به علت همین سَیالیت و پراکندگیِ قدرت نمی توانیم مثل بسیاری از فمینیست های پسامدرن بگوییم که توسل به دولت برای محافظت از ما به معنی این استکه «از نهادهای مذکر علیه مردان طلبحمایتکنیم». اگر فهم خود از پیچیدگی های جامعه ی مدنی در قبال زنان را هم به این تفسیر از روابط قدرت بیفزاییم، آنگاه در می يابیم که موضع گیری صریح «ضد دولت» می تواند برای زنان بسیار خطرناک باشد. آیا مسئله نزدیک شدن یا نشدن به دولت است؟ دیدیم که در فقدان حمایت های رسمی، حضور دولتدر زندگیِ بسیاری از زنان جهان سومی حاشیه ای است. این حضور اغلب فقط وقتی پررنگ می شود که زنان از حدودی که دولت مقرر کرده تخطی کنند و هدف سرکوب یا تعقیب

دانشکده 20 قضائی دولت قرار بگیرند. بنابراین، برای اکثر این زنان مسئله ا ین نیستکه به دولت نزدیکشوند یا نشوند؛ این دولت استکه فقط وقتی به سراغشان می آید که می خواهد هدف بی رحمی قرارشان دهد. به این ترتیب، آیا نمی توان گفت که «محافظت شدن» توسط همان قدرتی که می ترسیم ما را آماج خشونت قرار دهد، نتیجه اش تداوم یافتن همان بی قدرت ی و وابستگی ای است که تجربه ی اکثر زنان را در دوره ها و فرهنگ های مختلف رقم زده است؟ تجربه ی زندگی روزمره ی زن جهان سومی می گوید وقتی با قدرت خشن دولتی روبه رو هستیم، شاید تفاوتِ گرفتن یا نگرفتن رأی دادگاهی که ما را از آن خشونت «محافظت» می کند، فرق بین مر گ و زندگی باشد. دیگر اینکه مسئله برای زن جهان سومی در اصل نزدیک شدن به دولت یا «طلب حمایت» دولت نیست، بلکه مبارزه با خشونت دولت است. شکل های چنین مبارزه ای ممکن است از کشوری تا کشور دیگر متفاوت باشند، اما صورت درست طرح مسئله این است و نادیده گرفتن آن می ت واند به معنی کم اهمیت انگاشتن زندگی میلیون ها زن باشد. از این بدتر این مسیر به بی عملی و پوچ انگاری ختم می شود. مبارزات زنان جهان سوم مدام در معرض آگاهی یافتن از محدودیت های جدیدی است که نظم حکومتی علیه آنها وضع می کند. به همین دل یل زنان همواره مبارزاتشان را به جبهه های مختلف می کشانند تا از حمایت های متفاوتی که نهادهای حاکم در اختیارشان نمی گذارند، بهره مند شوند. با این تفاصیل باید گفت که مسئله ی با دولت یا علیه آن بودن نیازمند نگاهی تازه است.

ایمی مَزور و دوروت ی مکبراید: آیا فمینیستها جایی همکاری موفق با دولت داشته اند؟ ایمی مزور استاد علوم س یاسی در دانشگاه ا یالتی واشنگتن است و دوروتی مکبراید استاد بازنشسته علوم سیاسی در دانشگاه آتلانت یک فلوریدا. این گزارش مختصر ی است از منبع ز یر: Mazur, Amy G., and Dorothy E. McBride. “State Feminism since the 1980s: From Loose Notion to Operationalized Concept.” Politics & Gender 3.4 (2007): 501-513. آیا فمینیستها هیچکجا با دولت ها روابط خوب ی داشته اند؟ آ یا توانسته اند به نحوی مؤثر وارد روند س یاست گذاری شوند و اند یشههای خود را محقق کنند؟ اصطلاح «فم ینیسم دولتی» که در مباحث و متون فم ینیستی به کار میرود، به خودیخود بر نوع ی رابطه م یان دولت و فم ینیستها یا اندیشههایشان دلالت دارد. اما ا ین اصطلاح از کجا آمده و دلالتش واقعاً به چهچیزی است؟ ایمی مزور و دوروتی مکبراید در پژوهش ی دربارهی فمینیسم دولتی از دهه ی ۱۹۸۰ به بعد به خاستگاه و تحول ا ین مفهوم م یپردازند. این دو

دانشکده 22 از جمله محقق انی هستند که در تحق یقی در دههی اول قرن م یلادی حاضر، به ارزیابی مصادیق این مفهوم در کشورها ی دموکراتیک پرداخته اند و گزارش ی از این ارزیابی هم به دست م یدهند که حاوی پاسخ به پرسش ابتدا یی این متن است. ا ین محققان نشان م یدهند که چگونه ا ین مفهوم در دهه ی ۱۹۸۰ ظهور کرد و طی دهههای بعدی تحول یافت و درنها یت توسط محققان ی از جمله خودشان از مفهوم ی که بیشتر تجویزی و ای دئولوژيک بود، به مفهوم ی مفید در تحلیل فراملی مسائل زنان تبد یل شد. بهاینترتیب این دو محقق نشان م یدهند که محققان فم ینیست ابتدا اصطلاح «فمینیسم دولتی» (State Feminism) را در معنا یی نه چندان دقیق به کار میبردند تا با توسل به آن، ط یفی از فعال یتهای دولتی را توصیف کنند که متمرکز بر مس ائل زنان و مسائل جنس یتی است. سپس ا ین اصطلاح برا ی مطالعهی نهادها ی سیاست گذاری در امور زنان ب ه کار رفت. و در آخر، مطالعاتی در این زمینه صورت گرفت که نشان م یداد نهادها ی سیاست گذاری در امور زنان در کشورها ی دموکراتیک که در درون دولت جا ی دارند، چه تأثیری در نیل به دستاوردها ی فمینیستی داشته اند. اما وقتی از فم ینیسم دولتی حرف میزنیم، چه تلقیای از خود «فم ینیسم» در میان است؟ فم ینیسم، بنا بر تلق ی مشترک محققان ا ین حوزه، عبارت است از نوعی «فهم» درباره ی زنان به عنوان گروه ی که در زمینهی اجتماع ی، اقتصادی و فرهنگ ی، واجد تنوع ی از آنِ خود هستند. این فهم، درع ینحال، در پی بهبودبخش یدن وضعیت حقوق زنان، م نزلت یا موقعیت گروهیشان ــ هم در ساحت عموم ی و هم در ساحت خصوص ی ــ است؛ و نیز در پی تقلیل یا ازمیان برداشتن سلسله مراتب مبتن ی بر جنسیت و سلسله مراتب پدرسالار ی است که نابرابر یهای میان زن و مرد را در ساحت های

23 آیا فم ینیست ها جایی همکاری موفق با دولت داشته اند؟ عمومی و خصوص ی تحکیم میکند . حال بب ینیم این مفهوم چگونه پد ید آمد و چه تحولاتی را از سر گذراند. سه مرحلهی «فمینیسم دولتی» مرحلهی اول: تلق ی کلی راجع به جنس یت، فمینیسم و دولت تحلیلگران فمینیست که در اوا یل دههی ۱۹۸۰ به دنبال فهم چرا یی افول جنبشهای فمینیستی در اروپا، آمر یکای شمالی و استرال یا بودند، به طور خاص نظریهپردازان فمینیست در بریتانیا و اروپای قارهای، به این نتیجه رسیدند که عامل اصل ی این افول برخورد نظام مند پدرسالار ی دولتی با برنامه های فمینیستی بوده است. به اینترتیب، این فمینیستها به دولت هایشان خوشبین نبودند. وضع اما در همه ی کشورهای غربی به هم ین منوال نبود. در کشورها ی نوردیک و مشخصاً نروژ، فم ینیستها به دلیل سوابق متفاوت، گرا یشهای ضدنظامِ کمتری داشتند و آماده ی همکاری با دولت از طر یق احزاب، اتحاد یههای کارگری و مجالس بودند. در هم ین کشورها بود که اصطلاح «فم ینیسم دولتی» طرح شد؛ کشورها یی که به دلیل استقرار دولت های رفاه، خودِ دولت عامل ی برای تحقق عدالت اجتماع ی به شمار میرفت و رابطهی میان جامعهی مدنی و دولت ن یز رابطهای همکارانه بود و س یاست گذاریها نیز عمدتاً در همکار ی سهجانبهی دولت، کارگران و مد یران تولید شکل میگرفت . بهاینترتیب فمینیستهای این کشورها ن یز زمینه را برای واردشدن به عرصه ی سیاست گذاری و فعالیت دولتی در جهت دست یابی به مقاصد خود مه یا میدیدند.

دانشکده 24 هلگا هارنس ، فمینیست آلمان ینروژی که وضع اصطلاح «فم ینیسم دولتی» را به او نسبت م یدهند، چنین تعریفش میکند: مجموعه ی متنوعی از س یاست گذاریهای عمومی و مقررات سازمانی که هم برا ی حل مسائل کل ی اجتماعی و اقتصاد ی طراحی شده اند و هم برا ی برآورده کردن خواسته های زنان. هارنس فم ینیسم دولتی را نوعی «تعامل م یان تحرکات از پا یین و پذیرش از بالا» می داند. محققان نورد یک دیگر این فمینیسمِ «از بالا» را وقت ی قابل تحقق میدانند که زنانی که پیگیر خواستههای فمینیستی هستند، برا ی سِمَتهای حکومتی انتخاب یا منتصب شده باشند. در ابتدا ن یز چیزی که در این محیط مساعد زم ینهی تحقق فم ینیسم دولتی را فراهم کرد، حضور منفرد زنان فم ینیست در مناصب مختلف حکومت ی و همکاری همدلانه شان با جنبش های فمینیستی در کشورها ی نوردیک و کشورهای اسکاند یناوی بود. البته جالب است به ا ین نکته هم اشاره کن یم که در همان دهه ی ،۱۹۸۰ اصطلاح «فم ینیسم دولتی» به نحو تحق یرآمیزی هم به کار میرفت : درواقع محققان آلمان ی از این اصطلاح برا ی اشاره به وضع یت پیگیری مطالبات فم ینیستی در کشورها ی اقمار شورو ی استفاده م یکردند؛ جایی که دولت ها خودشان گروه هایی تأسیس کرده بودند که به طور رسمی قرار بود وضع یت زنان را بهبود دهند ول ی در عمل، در جهت مهار فعال یتهای زنان کار میکردند. مرحلهی دوم: تمرکز بر «فموکرات»ها و نهادها ی سیاست گذاری زنان در اوایل دههی ۱۹۹۰ بود که محققان استرال یایی مفهوم د یگری را طرح کردند و بحث فم ینیسم دولتی را تا مرحله ی دیگری پیش بردند: ا ین محققان اصطلاح

25 آیا فم ینیست ها جایی همکاری موفق با دولت داشته اند؟ فموکرات ( Femocrat ) را وضع کردند. پ یشنهاد این مفهوم از آنجا آمد که این نظریهپردازان در تلقی ی کپارچه از دولت ترد ید وارد آوردند: دولت کل یتی ی کپارچه نیست، بلکه مجموعه ای بههمپیوسته از عرصه های مختلف است که به سطوح س یاست گذاری، حکومت داری و بخش اجرا یی تقسیم میشود. این تحلیل به لحاظ نظر ی راه را برای ممکن دانستن ا یفای نقش زنان در دولت باز میکرد؛ نه فقط در مقام افراد ی که قرار بود صرفاً نوع ی همکاری با فعالان خارج از دولت داشته باشند، بلکه به عنوان عوامل فرد ی و جمعی که برنامه های مشخص فم ینیستی داشتند. با ا ین تحلیل، زنان میتوانستند در عرصه های مختلف دول ت حضور یابند تا با روند س یاست گذاریهای پدرسالارانه مقابله کنند. این امکان از آنجا ناش ی میشد که زنان در دولت با کل یتی ی کپارچه طرف نبودند که در اجرا ی سیاستهای پدرسالارانه کاملاً منسجم عمل کند و پ یگیری سیاستها و ایفای نقش های بدیل را ناممکن کند. اصطلاح فموکرات با هم ین منطق از سو ی نظریهپردازان استرال یایی طرح شد که در پ ی تشویق فمینیستها به حضور در چهارچوب نهادها ی دولت فدرال استرال یا بودند: فموکرات یعنی همین فمینیستهایی که در قالب دولت دموکرات یک برای پیشبرد برنامه های فمینیستی، چه در قالبس یاست گذاری و چه با ا یفای نقشدر نهادها ی دولتی، حضور میی افتند . این نظریهپردازان در دههی ۱۹۹۰ از حضور فم ینیستها در دولت به عنوان «فم ینیسم رسمی» یا «فموکراس ی» یاد میکردند و کمتر از اصطلاح «فم ینیسم دولتی» استفاده م یکردند. آثار محققان نورد یک و استرال یایی باعث شد ا ین دیدگاه که دولت م یتواند عرصهای برای فعالیت فمینیستی باشد، در م یان محققان فم ینیست تجربه گرا مقبولیت بیشتری پیدا کند و این محققان، فم ینیسم دولتی را روندی پیچیده ببینند که در آن فموکرات ها، دستاوردها ی سیاست گذاریهای برابر یخواه و

دانشکده 26 ائتلاف م یان عوامل دولت ی و جنبش های زنان دخ یلاند . هم زمان در دولت های غربی نیز روند تشک یل نهادها یی که به س یاست گذاری در خصوص زنان میپرداختند اوج گرفت. علاوه بر فعال یتهایی که در قالب دولت ها صورت میگرفت، دههی ۱۹۹۰ دوران شکوفا یی سیاست گذاری برای زنان در قالب سازمان ملل متحد بود که در ا ین زمینه، کنفرانس زنان در سال ۱۹۹۵ در پکن نقطه ی عطفی در بسیج فمینیستها در کشورها ی مختلف جهان، از جمله کشورهای جهان سوم، به شمار میرود. فعال ترشدن سازمان ملل در ا ین عرصه و تشکیل نهادها ی مختص سیاست گذاری زنان با عضو یت کشورهای مختلف در این دهه تأثیر قابل توجه ی بر وضعیت جهانی زنان داشت، چنان که پیش از آن نیز برگزار ی «نشست جهان ی زنان» در سال ۱۹۷۵ از سو ی سازمان ملل انگیزهبخش ایجاد دفاتر سیاست گذاری در امور زنان در کشورها ی مختلف شده بود. در همین دوره بود که برخ ی از محققان، اصطلاح «فم ینیسم دولتی» را در ارتباط با کشورها ی غیرغربی نیز به کار بردند: در ا ین زمینه، این اصطلاح عمدتاً برای سیاست گذاریهای نخبگان قدرت مذکر ا ین کشورها به کار م یرفت که به قصد جلب حما یت زنان صورت م یگرفت. این محققان م یگفتند پیگیری چنین سیاست هایی میتواند در کوتاه مدت وضع زنان را بهبود بخشد اما هم ین که حاکمان اقتدارگرا بخواهند مهار جامعه را محکم تر بکشند، حقوق داده شده تضعیف یا کلاً محو م یشود. مرحلهی سوم: به سوی تعریفی دقیقتر از فم ینیسم دولتی همانطور که در ابتدا گفت یم، مز ور و مک براید که عضو «شبکه ی تحقیق در سیاستهای جنسیتی و دولت» هستند، در تحق یقی مشارکت کرده اند که توسط ا ین شبکهی وابسته به دانشگاه دولت ی واشنگتن راجع به فعال یتهای

27 آیا فم ینیست ها جایی همکاری موفق با دولت داشته اند؟ فمینیستی دولتی در سیزده کشور دموکرات یک پساصنعت ی طی چهار دهه صورتگرفتو در سال ۲۰۰۶ منتشرشد. ا ین تحقیق با وضع نوع ی روششناسی برای سنجیدن نسبت فعال یتهای دولتی در این زمینه، این اصطلاح را از مفهومی کلی به سطح نوع ی مفهوم قابل ارز یابی ارتقا داد و تدق یق کرد. این تحقیق فمینیسم دولتی را بر اساس پاسخ ی میسنجد ک ه به فعالا ن جنبشهای زنان از سو ی نهادهای سیاست گذاری داده شده است. ا ین تحقیق با این موضوع مواجه بوده است که در موارد فراوان ی خواستههای جنبشهای زنان خواستههایی فمینیستی نی ستند؛ ای دئولوژی و فعالیت فمینیستی فقط بخش ی از جنبش های زنان را شکل داده است و همه ی جنبشها و فعالیتهای زنان لزوماً فم ینیستی نیستند. همچنین در روند تحق یق ضرورت یافت که محققان مفهوم «فمینیسم دولتی» را بیشتر تدقیق کنند. بنا بر ا ین تدقیق، فمینیسم دولتی فقط وقت ی محقق میشود که نهادها ی سیاست گذاری زنان فعالان و اند یشههای فمینیستی را به دولت وارد کنند؛ یعنی تحقق فم ینیسم دولتی چیزی بیش از نم ایندگیکردن منافع زنان یا حتی خواستهای گروههای جنبش زنان است. فم ینیسم دولتی یعنی نمایندگیکردن منافع و فعالان فم ینیستی که در جهت دست یابی به نتا یج فمینیستی، مطا لبات فم ینیستی طرح میکنند. بهاینترتیب، محققان بر اساس شواهد تجرب ی به این نتیجه رسیدهاند که در دموکراس یهای موردنظر از دهه ی ۱۹۷۰ به بعد، در مقولات گوناگون، هم نمایندگی ماهیتیِ زنان افزا یش یافته و هم نما یندگی توصیفی (نمایندگی ماهیتی یعنی اینکه کسی که به هر سبب برا ی کاری در نظامی دموکراتیک انتخاب شده، خودش بخواهد که خواست ها یا اندیشههایی را نمایندگی کند. در مقابل، نما یندگی توصیفی یعنی خود گروه ذ ینفع نمایندهای برای پیگیری خواست ها و اندیشههایشان انتخاب کنند.) تحق یق همچنین نشان م یدهد که

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2