دانشکده 8 ایجاد همبستگی خارج از فضای دولتی و بین «حاشیه نشینان» سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باشند. اما گروه دیگری از فمینیست ها معتقدند که امروزه دولت کانون تجمع قدرت و سرمایه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است و بنابراین قطع رابطه با دولت به مثابهی خودکشی است. به نظر ایشان، پاپس کشیدن از فضای دولتی و نه گفتن به منابع و امکانات دولتی، فقط وقتی ممکن است که شرایط برای شکل گیری و رشد نهادهای موازی و مستقل موجود باشد؛ جایی که جامعه ی مدنی بتواند نفس بکشد و دولت مدام تهدید و تحدیدش نکند. پس تکلیف چیست؟ با دولت همکاری بکنیم یا نکنیم؟ از ابزار و منابع و امکانات دولتی برای کاهش نابرابری های اجتماعی استفاده بکنیم یا نکنیم؟ از دولت طلب حمایت و خدمت ر سانی و مسئولیت پذیری بکنیم یا نکنیم؟ برای ورود به دولت و زنانه کردن پست های مدیریتی تلاش بکنیم یا نکنیم؟ پاسخ دادن به این پرسش ها آسان نیست. درواقع همان طور که مطالب این مجموعه نشان می دهد، دراین باره نمی توان حکمی کلی صادر کرد؛ نمی توان برای همه ی فعالان حقوق زنان در همه ی شرایط نسخه ای یکسان پیچید. پاسخ به این پرسش ها در وهله ی اول به تعریف ما از «ماهیت» دولت بستگی دارد که در مجموعه ای دیگر، مفصل به آن پرداخته خواهد شد. به طور خلاصه، اگر دولت را ماهیتاً مردانه و در خدمت منافع مردان بدانیم، طبیعتاً همکاری با آن، چیزی جز تثبیتسلطه ی مردانه به همراه نخواهد داشت. ولی اگر دولت را ماشینی بدانیم که مسیرو مقصد حرکتشرا راننده تعیین می کند، طبیعتاً اینکه چه کسی را برای هدایت ماشین پشت فرمان می نشانیم، اهمیت پیدا می کند. در اینجا پرسش دیگری پیش می آید: وقتی از دو لت سخن می گوییم، به چه نهادها و اشخاصی اشاره می کنیم؟ (قطع) همکاری با دولت می تواند در سطح
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2