فمینیسم و دولت

دانشکده 110 پرجزئیات و پراحساس آنچه بر ایشان رفته، بپردازند. فضای احساسیِ به وجودآمده اغلب بر صدور رأی مجازات حداکثری مؤثر است. شیءانگاری تاریخی زنان به این ترتیب، برای فمینیست ها هم وسوسه کننده بود که با موج جنبش حمایت از قربانیان همراه شوند و زنان خشونت دیده را در مقام قربانی بنشانند، الا اینکه ارائه ی تصویر منفعل و خالی از عاملیت این جنبش از زنان دقیقاً همان چیزی بود که فمینیسم با آن مخالف بود. در ایالات متحده، گفتار معطوف به عاملیت زدایی از زنان، مانند گفتار مشابه درخصوص دیگر اق لیت ها، از انتهای قرن نوزدهم تاکنون چرخش هایی داشته است و از استدلال بر مبنای تفاوت های زیست شناختی، به استدلال بر مبنای احترام به شأن و منزلت و رعایت نقش اجتماعی و خانوادگی زنان تغییر یافته است. اما نتیجه، کمابیش باز یکسان و همانا سلب عاملیت از زنان بوده است. در مقابل، جامعه هرجا می خواهد از بار مسئولیت در برابر زنان شانه خالی کند، آنها را عاملانی مسئول و مختار می شمارد و مثلاً گفته می شود که «زنان خود انتخاب می کنند در وضعیت های آزاردهنده بمانند». اما از دید فمینیست ها، پذیرش تفاوت های زیستی و دیگر تفاوت ها به معنای تن دادن به نابرابری نیست: اگر زنان به دلیل تفاوت زیستی و داشتن توانایی فرزندآوری با محدودیت های زیستی مواجه می شوند، این بر عهده ی کلیت جامعه و دولت است که شرایطی فراهم کند که محدودیت ها تا حد ممکن تقلیل یابد و مسئولیت ها تقسیم شود تا وضعیت زی ستی، موجب نابرابری اجتماعی نشود. به این ترتیب، فمینیست های مبارز با خشونت خانگی در همراهی با ایدئولوژی حمایت از حقوق قربانی باید به نحوی با این موارد کنار می آمدند.در گفتار

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2