فمینیسم و دولت

111 چگونه فم ینیست ها در مبارزه با خشونت خانگ ی سرباز دشمنان خود شدند؟ محافظه کارانه، خشونت خانگی ابزاری برای حفظ نظام خانواده یا دست بالا مشکلی خصوصیشمرده می شد. این وضع بر اثرسه عامل تغییر یافت: نخست، گفتار فمینیست ها در تبیین این معنا بود که خشونت خانگی امری خصوصی نیست بلکه اجتماعی است؛ دوم، دولت هم متوجه خسارت های اجتماعی این خشونت شد؛ و سرانجام، جنبش حمایت از حقوق قربانیان بر اثر همین عوامل، زنان و کودکان را در زمره ی قربانیان موردتوجه خود قرار داد. بااین حال، وقتی در گزارش های رسمی دولتی، مشخصاً « گزارش نهایی درخصوص خش ونت خانگی» ( ۱۹۸۴ )، نهایتاً خشونت خانگی امری غیرخصوصی تلقی شد، آن را در ردیف موضوعات جنایی قرار دادند و نه معضلات اجتماعی، خصوصاً آنجا که گزارش می گفت: واکنش قانونی به خشونت خانوادگی در وهله ی نخست باید معطوف به ماهیت عمل آزار باشد و نه روابط میان آزاردیده و آزارگر... این دادستان است و نه قربانی که وقتی عناصر عمل مجرمانه محرز شد، از طرف دولت دادخواست ارائه می دهد. دادستان و قاضی تعیین می کنند که چنین دعوی ای باید تعقیب شود یا کنار گذاشته شود، نه قربانی. علاوه بر این، حمایت از زنان خشونت دیده نیز در چهارچوب ارزش های محافظت از خانواده صورت بندی شد و نماد زن خشونت دیده هم در رسانه ها زن سفیدپوست طبقه ی متوسط شد. بااین حال، شخصیت نمادین آزارگر همچنان مرد اقلیت رنگین پوست بود. ازاین گذشته، این تصاویر در جنبش اصلاح خشونت خانگی خریدار یافتند چون مذاکره کنندگان اصلی این جنبش هم زنان سفیدپوست طبقه ی متوسط بودند. محافظه کاران با القای اندیشه ی خود به این جنبش، برد بزرگی کردند: قوانین جزایی درمان خشونت خانگی معرفی شد و بهاین ترتیب، مسئله دیگر شکلی اجتماعی و اقتصادی نداشت.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2