فمینیسم و دولت

دانشکده 54 نبودند، حداقل با خواسته ی برابری انقلاب موافق بودند. نقدهای فمینیستی بر لیبرالیسم نیز عمدتاً در قالب همان نقدهای بالا صورت بندی شده است: فردگرا یی لیبرالی انتزاعی است و «فرد» موردنظر در نظریه ی لیبرال محتوا و خصوصاً جنسیت ندارد؛ اندیشه ی برابری لیبرالیسم نیز به نوعی معطوف به «برابرسازی»ای استکه گویی از همه می خواهد یکسان باشند و تفاوت هایشان را فراموش کنند. این نقدها به ناآگاهی جنسیتی و ناآگاهی نژادی لیبرالیسم در کنار نقدهای سابق به ناآگاهی طبقاتی آن افزوده شده اند. اما ایراد اتهام ناآگاهی لیبرالیسم درباره ی تفاوت، دور از انتظار است: ملاحظه ی تفاوت از بنیان های لیبرالیسم بوده است و اصلاً ظهور نظریه های قرارداد در دل لیبرالیسم، بر اساس همین ملاحظ ه بوده تا طرف های متفاوت بتوانند دعاوی و خواست هایشان را طرح و بر سرش مذاکره کنند و افراد متفاوت، از رهگذر همین قرارداد اجتماعی وارد «کلیت» اجتماع شوند. همچنین راه حل نمایندگی به عوض مشارکت مستقیم در جهت متناسب کردن دموکراسی برای جمعیت و تنوع جوامع مدرن، ه مین لحاظ کردن تفاوت بوده است. حتی برخی از مفسران بهترین نظام سیاسی برای حفظ و تقویت تفاوت را نظام لیبرال می دانند. اَن فیلیپس ، استاد علوم سیاسی و نظریه ی جنسیت در مدرسه ی اقتصادی لندن، اما می گوید چیزی که اکثر نظریه پردازان لیبرال از «تفاوت» در نظر دارند، تفاوت در عقاید و باورهاست و این باعث می شود که این نظریه پردازان به سیاستی روی آورند که او آن را «سیاست اندیشه ها» می خواند. تأکید او بر این است که سیاست اندیشه محور برای مقابله با محرومیت سیاسی کفایت نمی کند. از نظر فیلیپس مسئله به این نحو قابل صورت بندی است؛ حتی وقتی با منافع مشخص مادی طرف هستیم که تحقق یافتن یا نیافتنشان، صاحبان آن منافع و محرومان از آن را به درجات مختلف از هم جدا می کند. سازوکار

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2