فمینیسم و دولت

67 آیا کرسیداشتن زنان برای پ یشبرد سیاست های برابریخواهانه کافی است؟ با گرفتن حقوق شهروندی، حضور زنان در احزاب جدی شد، تا جایی که در دههی ۱۹۳۰ و در جریان مباحثات مربوط به پایین آمدن نرخ باروری به دلیل حضور زنان در بازارکار، فمینیست هایی چون آلوا میردال در حزب سوسیال دموکرات نقشی اساسی در جهت دادن این مباحث به سمت سیاست های حمایت از خانواده داشتند و باعثشدند بحث ها در جهت حذف زنان از بازارکار پیش نرود. این بدان معنی بود که فمینیست ها در تأسیس دولت رفاه سوئد که از همان زمان نمونه ی بارز دولت رفاه در جهان بود، نقش اساسی داشتند. وقتی در دهه ی ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ سوئد به لحاظ اقتصادی قوت بیشتری گرفت، دامنه یسیاست های رفاهی اشهم توسعه پیدا کرد. این البته به معنای مداخله ی بیشتر دولت در خانواده هم بود. مادران تحت نظارت های اجتماعی بیشتری قرار می گرفتند، ولی درعین حال فرصت های شغلی بیشتری هم به دست می آوردند. با بهبود وضع شغلی زنان درنتیجه ی این سیاست ها، در دهه ی ۱۹۶۰ حضور فمینیست ها در حزب سوسیال دموکرات و مبارزه شا ن برای برابری جنسیتی درون و بیرون حزب افزایش یافت و این مبارزات در سال ۱۹۷۲ به تصویب قانون حقوق برابر، مشخصاً حق دستیابی به مشاغل، انجامید. حمایت رهبری حزب سوسیال دموکرات از زنان جدی بود و این باعث می شد فمینیست ها فعالیت در چهارچوب حزب را مطلوب بیابند. هم زمان وضع مشابهی در داخل حزب های دیگر، مشخصاً حزب لیبرال که در سال ۱۹۷۶ قدرت را به دستگرفت، نیزجریان داشتو ازاین رو، حرکت پیکره ی سیاسی سوئد در جهت بهبود وضع زنان ادامه دار شد. بعد از انتخابات سال ۱۹۷۹ ، زنان در همه ی احزاب داخل پارلمان ائتلافی به قصد تثبیت سهمیه ی زنان در مناصبسیاسی تشکیل دادند که گرچه با مقاومتشدیدی روبه رو بود، فعالیت های مشترک زنان منجر به این شد که در دهه ی ۱۹۸۰ همه ی احزاب

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2