آینده‌ی اسلام در ایران

91 پایان یکآغاز، آغازیک پایان کــردن یــک اســ م ذهنــی، ‌ معنــای موجودفرض ‌ بــدان الحــاق شــده اســت، به انتزاعــی، غیرتاریخــی، مجعــول و ناموجــود نیســت. اینکــه مــن معتقــد باشــم گذرد هنر نیست بلکه چیزهای دیگری مثل ‌ داری می ‌ آنچه درجهان سرمایه های اشرافی و ‌ داری، نمایش ارزش ‌ طلبی، اقتصاد، مناسباتسرمایه ‌ منفعت طبقاتـی و... اسـتکـه بـهکنـش، خلاقیـت وفعالیـتهنـری افـزوده شـده، بـه کنم، بلکه ‌ این معنا نیستکه من از یکهنرآرمانی و ناموجودصحبت می ســخن صرفــاً در ایــن اســتکــه آنچــه سرشــت، ذات وحقیقــت امــرهنــری را داری ‌ بخشــد، فــارغ از مناســبات اقتصــادی، طبقانــی و نظــام ســرمایه ‌ قــوام می هـای آن اسـت و امـرهنـری را نبایـد بـا آنچـه ازسـنخ هنـرو امـرهنـری ‌ و ارزش هــای هنــری بــا صاحبــان ‌ نیســت خَلــط کــرد، هرچنــد در واقعیــت فعالیت ها،کلکسیونرها، بورسآثارهنری، ‌ خانه ‌ ها،صاحبانسینماهاونمایش ‌ گالری صنعـت بیمـه وخیلـی چیزهـای دیگـر پیونـد خـورده اسـت. اگـر فیلسـوفی در گیرد، اصلا بدین معنا نیستکه ذاتوحقیقت ‌ خدمتقدرتسیاسی قرار هایسیاسی ارتباطدارد. اگرکسی بگویدحقیقتحکمتو ‌ فلسفه با قدرت فلسفه عبارت ازنسبتی آگاهانه با هستی برقرارکردن استوفلسفه بالذات وجه به این معنا نیستکه وی از ‌ هیچ ‌ تواند درخدمت قدرت باشد، به ‌ نمی گویـد. ‌ ی آرمانـی و ناموجـود سـخن می ‌ یـک فلسـفه گفتن از «اســ م آرمانــی ناموجــود»، مبتنــی بــر تصــورات و ‌ بنابرایــن، ســخن هـا ‌ ی مـا را بـا پدیده ‌ ی پدیدارشناسـانه ‌ مفروضاتـی اسـتکـه درنهایـتمواجهـه ســازد. اینکــه اســ م و حقیقــت ‌ در پــای سیاســت و ایدئولــوژی قربانــی می ی دیــن اســت. امــا ‌ آن چیســت، پرسشــی پدیدارشناســانه و درحــوزه فلســفه اندیشـیدن بـه سرشـتوحقیقـت اسـ م هرگـزبـدان معنـی نیسـتکـه اسـ م ایم تا ازآن خیارشوردرست ‌ نمکخوابانده ‌ قول عوام، مثل خیاردرآب ‌ را، به

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2