99 در زندان استبداد اند که با خشونت، توهین و ای آموزش دیده نسبت به مردم، آنان به گونه ی اقتدار خود بدانند. ادبی رفتار کنند و این گونه رفتارها را نشانه بی در بزرگراه همان راننده دوباره از من خواست که روسری سرم کنم و کنند. خندیدم وگفتم: شما گفتکه در غیر این صورت ماشین را جریمه می خواهد شما را جریمهکند؟ و ادامه دادم: کنید. چهکسی می همه را جریمه می ببینید، حکومت بازیکثیفی را با ما زنان آغاز کرده است. بهتر استکه شما در آن دخالت نکنید و بگذارید تا ما بهکار خود ادامه دهیم. شما برای درگیری گیرید و دانمکه شما حقوقکمی می گیرید؟ من می با مردم چقدر حقوق می دزدند و کنید که اموال مردم را هزاران هزار میلیارد می برای کسانی کار می ی این خورند. مأموریکهکنار راننده نشسته بود،گفت: خانم، ما حوصله می ی ها را نداریم. خودمان آن قدر بدبختی و گرفتاری داریم که حوصله حرف این چیزها را نداریم. او به راننده گفت: کاری نداشته باش و برو. به یک در بزرگ آهنی رسیدیم که باز شد و از آن گذشتیم. گفتم: اینجا اوین است؟ یکی از آنها گفت: بله. از ماشین پیاده شدیم و از در داخلی دادسرای اوین وارد آنجا شدیم و در راهرو روی صندلی نشستیم. به نظرم اند. پس از چند دقیقه مردی یکی از مأموران رفت و اطلاع داد که مرا آورده از جلوی ماگذشت وگفت: این خانم وسمقی است؟ حجابتانکو؟ سرش فریاد زدم و گفتم: هی نگویید حجاب، حجاب. بس کنید، مرا به خاطر های دیگری نیز به همین ترتیب به زبان اید. حرف همین، به اینجا آورده کرد، آنجا روبرویم حوصلگی می راندم. همان مأموریکه در ماشین اظهار بی حوصلگی گفت: بس کنید خانم. حوصله نداریم. نشسته بود. او باز با بی ها گفتم: حق دارید، اما این چه رفتارهای زشت و ناپسندی است که این دارند؟ و پرسیدم: او که بود؟ یکیگفت: به نظرم بازپرس است. حدس زدم ی سه یعنی جابریان بوده است. پس از مدتی انتظار، همان بازپرس شعبه همراه مأموران وارد اتاقی شدم.
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2