چرا علیه حجاب شوریدم

107 در زندان استبداد تکانی بودیم، اما قبل ‌ شده است. به آنهاگفتمکه من و محمد نیز مشغول خانه ام. پس از مدتی مرا به تختم راهنمایی ‌ از آنکه کاملا تمام شود به اینجا آمده ی ‌ یکوچک من در سالن سه قرار داشت و تنها تخت یک طبقه ‌ کردند. کلبه ی دور سالن، ‌ های دوطبقه ‌ بند بود. همسایگانم تا آنجاکه به یاد دارم در تخت آنیشا، مریم حاج حسینی، مینا، ناهید تقوی، نرگس (که در خانه نبود)، بهاره هدایت و سپیده کاشانی (که در مرخصی بودند)، سروناز، ریحانه، سارینا، هستی و ویدا ربانی. کردند. ‌ یاران مهربان برای راحتی من با یکدیگر همفکری و مشورت می میز کوچکی را در کنار تختم گذاشتند تا وسایل شخصی و مورد نیازم را روی آن بگذارم، وسایلی مانند بشقاب، قاشق و چنگال، لیوان و…کنار تختم یک ستون بود با میخی روی آن. هر کسکه این میخ را در آنجا زده بود انگار دانست که من دنبال جای مناسبی برای آویختن عصایم خواهم ‌ از قبل می گشت. زیر تخت یک سبد پلاستیکی بود که وسایلی را برایم در آن گذاشته بودند، وسایلیکه واقعا به آنها نیاز داشتم مثل: مسواک، خمیردندان، شامپو ی دستی، یک لباس زیر، یک ‌ ی پلاستیکی، یک حوله ‌ مرغی، یک شانه ‌ تخم شرت، یک بسته نوار بهداشتی که به آن نیازی نداشته، به ‌ ملحفه، یک تی ی این وسایل را زندان به هر زندانی ‌ دانم همه ‌ تاناکورا دادمش. تا آنجاکه می داد. «تاناکورا» در داخل بند، جایی بود که زندانیان وسایلی را ‌ تازه وارد می که به آنها نیازی نداشتند و یا هنگام آزاد شدن مایل بودند در زندان باقی سپردند تا اگر کسی به آنها نیازی داشت از آنجا بگیرد. ‌ بگذارند، به آنجا می مسئول تاناکورا گلرخ بود. کشیدی، انگار در ‌ ها را می ‌ ها پرده داشتکه وقتی پرده ‌ ی اول تخت ‌ طبقه ی ‌ یافتی.کنار دیوار داخلکلبه ‌ ای و از هیاهوی بیرون فراغت می ‌ کلبه را بسته توانستی ‌ هایی با روی همگذاشتن سبدها ساخته بودند که می ‌ کوچک، قفسه دار را ‌ ی پلاستیکی دسته ‌ اشیای کوچک خود را در آنها بگذاری. یک کیسه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2