111 در زندان استبداد توانم از آن تخلف نمایم. گفتم: این اند و نمی طور دستور داده به من این کارتان نقض آشکار حق ملاقات استکه یکی از حقوق زندانی است. ی رئیس زندان را بگیرد تا با او تلفنی حرف بزنم. از او خواستمکه شماره فرستاد، اما با این حال سرش شلوغ بود. باید زندانیان را برای ملاقات می کرد. گفت: رئیس زندان نیست. گفتم: توجهی نمی ی من نیز بی به خواسته توانید تماس بگیرید و مسئله را حل کنید، زیرا شما باید کس که می با هر پاسخگوی عملکردتان باشید و افزودم: در هر حال، الان شما مانع ملاقات من هستید و این مسئولیت متوجه شماست. هر کس چنین دستوری داده دستورش اشتباه و خلاف حقوق زندانی است. با شخصی تماس گرفت و داد. از کار او ناراحت شدم شنیدمکه به او چگونگی پوشش مرا توضیح می ی پوشش من به دیگران و با صدای بلند گفتمکه شما چه حقی دارید درباره ام؟ و به او چه خواهد بداند من چه پوشیده توضیح دهید؟ او کیست که می ربطی دارد؟ گفت: به خدا قصدی نداشتم. آقای شاهوردی، مسئول سالن پرسید که پوشش شما چگونه است. گفتم: او و دیگران انتظار ملاقات می دارند که من چه پوشیده باشم؟ شما که یک زن هستید چرا این همه با دهید؟گفتم:گوشی را بدهید تا خودم با او ضعف و انفعال به آنها جواب می یک از مسئولان زندان با من صحبت نکردند. صحبت کنم، اما آن روز هیچ ها در دفتر بند در اعتراض به نقض حق ملاقات ماندم و خواستار ساعت ای نرسید. مأموران زن هایم به نتیجه پاسخگویی مسئولان شدم، اما تلاش کردند که چیزی روی سرم بیندازم و به یکی یکی با دلسوزی نصیحتم می ملاقات بروم و من مجبور بودم برای آنان توضیح دهم که چرا این کار را کنم. نهایتا تماسی تلفنی میان من و محمد که در اتاق مسئول سالن نمی ملاقات بود، برقرار کردند و به این ترتیب حق ملاقات حضوری مرا به کردم و یکی دو دقیقه تماس تلفنی تقلیل دادند. باید به این موضوع فکر می یافتم. دانستمکه برای اعتراض به این تخلف آشکار مسئولان زندان راهی می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2