132 چرا علیه حجاب شوریدم رسید که با دستور مقامات بالا،کاملا مرا زیر نظر داشت. میرزایی به نظر می ی در آهنی ایستاده بود و دوباره مرا با دو دست باز خود،گرفت او در آستانه و آرام به داخل حیاط بازگرداند. نام گروه سوم را که خواندند، باز من با عصا همراه آنان به سوی در ام را خروجی بند حرکت کردم. دوباره خانم میرزایی مرا گرفت. او پیشانی ام. وقتی دیدم که او گریست و با بوسید و گریه کرد و گفت: من شرمنده آیم و در همین حیاط بغض حرف زد، گفتم: باشد، گریه نکنید، دیگر نمی کنم. تحصن می رفتند، با صدای بلند گفتم: اعلامکنید که به همبندیانیکه به ملاقات می ام. رئیس بند خواهشکردکه اینکار را نکنم و به داخل بند من تحصنکرده مانم تا صدای اعتراضم را به گوش همه برگردم. گفتم: نه، امروز اینجا می دانید. برسانم. کار شما غیرقانونی است و خودتان هم می های بند شنیدند که من تحصن در حیاط شروع کردم به قدم زدن. بچه ی پیش و دوان نزدم آمد. برای او توضیح دادم که هفته ام. نرگس دوان کرده ام بروم و از همین رو اعلام اند که به ملاقات خانواده امروز به من اجازه نداده ام. او نیز اعلام کرد که در تحصن به من پیوسته است. او خود تحصن کرده ها بودکه صدای ی تماس تلفنی نیز نداشت و مدت ها بودکه اجازه حتی ماه دو فرزندش را نشنیده بود. با تشکر از او خواهش کردم که آنجا نماند، زیرا اش کرد و ماندن در حیاط برای مدت طولانی حتما خسته کمرش درد می جا ماند. کرد. او نپذیرفت و همان می مأموران بند از ترس اینکه مبادا دیگر زندانیان نیز نزد ما بیایند، در آهنی میان راهرو و اقامتگاه زندانیان را بستند. من و نرگس در تمام مدت تحصن وارد راهرو نشدیم، زیرا ممکن بود مأموران در آهنی میان راهرو و حیاط را ها از شکاف در سریعا ببندند تا ما نتوانیم به حیاط بازگردیم. بعضی از بچه زدند. یکی دو ساعت بعد از اعلام تحصن، آهنی ته راهرو با ما حرف می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2