135 در زندان استبداد توانست این باشد که رفتن به سالن ملاقات بدون رعایت ملاقات من می بند روی سر) عادی نشود، زیرا ممکن ی نیم حجاب (یا همان تکه پارچه بود سایر زندانیان نیز از آن پس از گذاشتن همان تکه پارچه روی سرشان خودداریکنند، و ممکن بود در آن صورت آسمان به زمین بیاید! دلیل دیگر توانست اعمال فشار بر من باشد. پاسخ منفی رئیس زندان به نرگس، می ها (اشاره به دلیل دوم را در نظر من تقویت کرد. من به دوستان گفتم: این ی زندان لزوم نامه زندانبانان و رئیس زندان) امروز متوجه شدند که در آیین نامه را تغییر رعایت حجاب تصریح نشده و ممکن است بعد از این آیین دهند و در آن بر این موضوع تصریح کنند. مردان رفتند و مأموران زن نیز به دفتر بازگشتند و من و نرگس همچنان ها از ملاقات بازگشتند و پس از اطلاع در حیاط ماندیم. آخرینگروه از بچه ها گاهی پشت در آهنی انتهای یافتن از تحصن ما به داخل بند رفتند. بچه زدند و یا برایمان شدند و از شکاف درب، ما را صدا می راهرو حاضر می آوردند. من و نرگس برای گرفتن آنها به راهرو چای و میوه و شیرینی می ها به خواستیم که اجازه دهند یکی از بچه رفتیم، بلکه از مأموران می نمی ها را به ما بدهد. من به ناهار خوردن عادت ندارم. به حیاط بیاید و خوراکی ها پیغام دهد تا برایش ناهار بیاورند. او گفت نرگس اصرار کردمکه به بچه زاده که در قرنطینه به سر که میل به خوردن ناهار ندارد. او از شبنم نعمت برد، یک پتو گرفت و روی نیمکت پهنکرد و از من خواستکهکمی آنجا می دراز بکشم. گفتم: من خوبم و دوست دارم قدم بزنم، بهتر است که خودت کمی دراز بکشی. شبنم به دلایل مالی (احتکار دارو) به بیست سال حبس محکوم شده بود. از آنجا که جرم او مالی بود و نه سیاسی-اعتقادی، شنیدم که زندانیان با اقامت او در میان خودشان مخالفت کرده بودند و او به ناچار در قرنطینه صحبت مأموران بود. او اوقاتی که پرستار در بند برد و بیشتر هم به سر می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2