چرا علیه حجاب شوریدم

صدای ما باش ام بسیار سنگین بود، پر از یاد و خاطره و ‌ پشتی ‌ وقتی از زندان آمدم، کوله های تلخ و شیرین. بعد از خداحافظی از همبندیان و قبل از خروج از ‌ تجربه بند، ریحانه با صدای بلند گفت: صدای ما باش. حرف او تکانم داد و هنوز مثل صدای یک ناقوس در گوشم تکرار شود. ‌ می ها ‌ توانم صدای زنان زندانی باشم که بدون گناه و جرم، سال ‌ چگونه می توانم صدای زنانی باشم که به دلیل ‌ کنند؟ چگونه می ‌ حبس را تحمل می توانم صدای ‌ برند و چگونه می ‌ ها در زندان به سر می ‌ اعتراض به استبداد سال زنانی باشمکه فقط به دلیل انتخاب پوشش خود و نداشتن روسری مستحق شوند؟ ‌ هر گونه توهین، آزار و محرومیت دانسته می های خود باید چهکنم. با برخی از دوستان ‌ دانستم با خاطرات و تجربه ‌ نمی مشورتکردم. یک پیشنهاد آن بودکه چند پادکست بسازم. هرچند پیشنهاد کننده نبود. ‌ خوبی بود، اما راضی

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2