139 در زندان استبداد رفتیم. او کد کردیم و خندان تا دمگوشی تلفن می موتور تا برویم. شوخی می رفت و یک داد. سپس می گرفت و گوشی را به من می و شماره تلفن را می ام برساند! او شادی شهیدزاده بود گشت تا مرا با موتور بهکلبه ربع بعد برمی که حدود چهل سال داشت. شادی دائما نگران دخترکش، رونیکا، بود که خواست در خانه باشد تا شد. شادی دلش می مهرماه تازه وارد دبستان می رغم لبخندیکه بر فهمیدم به فرزندش را برای رفتن به مدرسه آماده کند. می دانید او چرا در زندان بود؟ لبانش داشت، چه اندوه بزرگی در دلش بود. می ی مادربزرگش در گورستان خواست که جنازه زیرا او بهائی بود و دلش می ی ها، همراه با آیین دینی خودشان بدون پرداخت هزینه مخصوص بهائی دهد که بهائیان هاستکه حکومت، اجازه نمی اضافی دفن شود. اکنون مدت درگذشتگان خود را در گورستانی که ملک خصوصی خودشان است، دفن خواهد که مبلغ کنند و برای موافقت با این امر به صورت غیرقانونی از آنان می قابل توجهی را پرداختکنند و در صورت عدم پرداخت وجه مذکور، اموات بهائیان را در سردخانه نگه داشته و به طور پنهانی در گورستان خاوران که کنند. بهائیان مایل نیستند است، دفن می ۱۳۶۷ یکی از اسناد جنایات سال که اموات خود را در آنجا به خاک بسپارند. از دیگر سو نهادهای ذیربط حکومتی برای مخدوش کردن سند خاوران، اصرار دارند که بهائیان اموات خود را در آنجا دفن کنند. جسد مادربزرگ شادی سه هفته در سردخانه ی دفن مادربزرگش کرد تا اجازه مانده بود و او از مراجع ذیربط پیگیری می ها را دریافت کند. سرانجام مسئولان، مادربزرگ او را در گورستان بهائی پنهانی در جایی دفنکردند و شادی را نیز به جرم پیگیری دفن مادربزرگش، ابتدا به سه سال حبس محکومکردند که بعدا به یک سال و نیمکاهش یافت. ی فکری به نام عرفان حلقه پنج تن از دیگر زندانیان نیز به یک نحله گرایش داشتند و به این دلیل در زندان بودند. ام که چرا در زندان بود. او، ام، اما هنوز نگفته از مهوش بسیار نام برده
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2