146 چرا علیه حجاب شوریدم ام شود. انقلاب درونی اندیشیدم که بخشی از آن، بند زنان اوین بود. من به یک مجموعه می ای ایکه در آن همه چیز در جای نادرست قرار گرفته است. مجموعه مجموعه خرد و ستمکارند. دستگاه برند. حاکمان در آن، بی که در آن همه رنج می قضایی به هم ریخته و با عدالت بیگانه است. پلیس، مأموران و ضابطان ای در این فکر در دست بازیگران جاهلند و عده و زندانبانان، ابزارهایی بی انگیز ها غم شود. آیا این میان و در چنین ساختاری عمرشان در زندان تباه می نیست؟ ممکن استکه حکومت و دستگاه قضایی به خود ببالند که در اوین توانند خودشان خرید کنند (اگر توان اند که زندانیان می شرایطی فراهمکرده مالی داشته باشند) و غذای دلخواهشان را بپزند و در حیاط بزرگ آنجا قدم عدالتی بزنند و یا ورزش کنند، اما از آنجا که این ساختار مبتلا به فساد و بی یابند که این افراد از اساس نباید در زندان عمیقی است، حاکمان اصلا درنمی ام، ام از اینگونه واقعیات ناگوار دور نبوده باشند. من هیچگاه به فراخور زندگی ها بهکامت فرو ها و ستم ی تلخی ی همه ای از عصاره اما آنجا هر لحظه جرعه ریخت و بدین سانکامت همواره زهرآلود و جانت پرالتهاب بود. می از زندان مددکار خواستم با آنکه هنگام ورودم به زندان رئیس بهداری گفته بود که برای صدور گواهی عدم تحمل حبس اقدام خواهد کرد، هنوز هیچ خبری از این گونه اقدامات نبود. شبی از همبندیانم خواستم که یک فرم درخواست به من بدهند تا در آن از رئیس زندان درخواست مددکاری کنم. به گمانم روشن ها آن را به دفتر بند داد. فرم را بر اساس اظهارات من پر کرد و یکی از بچه هایی آشنا نبود. دستگاه قضایی بدون توجه به شرایط زندان با چنین مقوله فرستد و بهداری زندان نیز بدون توجه به جسمی افراد، آنان را به زندان می کند و هیچ دستگاهی نیز در این این موضوع برای همه پذیرش صادر می
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2