چرا علیه حجاب شوریدم

147 در زندان استبداد پذیرد. دوستان من در زندان با محبت تمام مرا یاری ‌ رابطه مسئولیتی نمی کردند، اما به نظر من زندان وظیفه داشت که مسئولیت کمک به انجام ‌ می ام را بر عهده بگیرد. ‌ ی امور شخصی ‌ همه روزی پس از اولین تحصنم،که شرح آن رفت، به دفتر بند رفتم تا موضوع ی رئیس زندان را ‌ مددکار را پیگیری کنم. از رئیس بند خواستم که شماره بگیرد تا به طور مستقیم با او در این باره صحبت کنم. از آنجا که زندان به گاه رئیس زندان در این باره با ‌ دهد، هیچ ‌ ها پاسخ نمی ‌ این گونه درخواست های ‌ کردم. پیگیری ‌ من سخن نگفت. با این حال من موضوع را رها نمی مستمرم موجب شد که روزی خانم میرزایی که زن آرام و صبوری بود، از کوره در برود و برای اولین بار کمی با تندی به من جواب دهد. او گفت: تواند به شما خدمتکار بدهد. من نیز گفتم: در این صورت خود ‌ زندان نمی شما باید خدمتکارم باشید. هدف من این بود که مسئولان را متوجه سازم که باید به شرایط افراد و مقولاتی مانند مددکاری، در زندان توجه کنند، تا به این ترتیب شرایط را برای زندانیان مساعد و انسانی سازند. روزیکه برای پیگیری همین موضوع به دفتر بند رفته بودم، خانم میرزاییگفتکه چند نفر از آقایان اینجا هستند دانم ‌ خواهند با شما صحبتکنند. آنان از مسئولان زندان بودند، اما نمی ‌ و می چه مسئولیتی داشتند. تمام توجه مسئولان زندان متمرکز بر سه موضوع بود. اول آنکه چیزی سرم کنم، که آن چیز دیگر مانند گذشته روسری نبود، بلکه ی یک وجب باشد. ‌ چیزی بود که فقط روی سرت قرار گیرد ولو به اندازه دوم سپردن وثیقه و کفالت و سوم رفتن به دادگاه انقلاب. من از انجام این زدم. ‌ سه خواسته سر باز می مردان حاضر در دفتر رئیس بند دو یا سه نفر بودند. آنان با لحنی آرام کوشیدند تا مرا مجاب سازند که چیزی سرم کنم تا بتوانم به ملاقات یا ‌ می بیمارستان بروم در این باره به قانون حجاب در جمهوری اسلامی استناد

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2