156 چرا علیه حجاب شوریدم نه. من به آقای باقری گفتم: بفرمایید، پیام ایشان چه بود؟ گفت: ایشان به تان لازم شما سلام رساندند و گفتند هر کاری که برای سلامتی و آزادی پذیرمکه این پیام ایشان است. ایشان بسیار است، انجام دهید.گفتم: بله، می دلسوزند. خیلی ممنونم که پیام دکتر مدنی را به من رساندید. اعزام به بیمارستان گذشت و با آنکه دائم با نوسان فشار بیست روز از ورودم به زندان می گرفت و با و ضربان قلب روبرو بودم، اقدامی برای درمانم صورت نمی شد. اواسط فروردین (تاریخ دقیق آن اعزامم به بیمارستان نیز مخالفت می ی پایین در خاطرم نیست) یک روز صبح، دوباره به اتاق پرستاری در طبقه کرد. پرستار فشارم را اندازه ام می رفتم. اکثر اوقات مریم یحیوی همراهی گرفت و تلفنی به دکتر در بهداری اطلاع داد. فشارم شانزده بود. دوباره زیرزبانی برایمگذاشت و نوار قلبگرفت. دکتر نیز بعد از مدتی همراه افسر کشیک آمد. دو بار نوار قلب گرفتند. دهد و تشخیص دکتر آن بودکه نوار قلب وضعیت نامناسبی را نشان می باید به بیمارستان اعزام شوم. از او خواستمکه مرا به بیمارستان پارس اعزام کنند تا اقدامات درمانی لازم برایم صورتگیرد. دکتر گفتکه اقدام خواهد کرد. من همان جا روی تخت تا ظهر دراز کشیده بودم. دوستان مرتب شدند. هرگاه از پرستار و مأموران بند رفتند و حالم را جویا می آمدند و می می گیرند. گفتند که دارند دستور قضایی را می پرسیدمکه اعزام چه شد؟ می می ظهر بود که آمبولانس آمد و من همراه یک مأمور زن سوار شدیم. چند مأمور مرد نیز در آن بودند. پیش از خروج از زندان، مأموران مرد پیاده شدند تا تشریفات اداری برای خروج از زندان را انجام دهند. سربازی آمد و گفت: دستتان را جلو بیاورید. من داخل آمبولانس نشسته بودم و مأمور زن نیز کنارم بود. به سرباز گفتم: با من هستی؟ گفت: بله، دستتان را جلو
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2