چرا علیه حجاب شوریدم

157 در زندان استبداد بیاورید. پرسیدم: برای چه؟گفت؟ باید به شما دستبند بزنم.گفتم: چهکسی دستور داده که به من دستبند بزنید؟ او گفت: مقامات بالا. گفتم: مقامات اند. دستبند را بینداز پایین و برو. او گفت: خانم! به خدا من ‌ بالا غلط کرده دانم. من هم به تو توهین نکردم. ‌ تقصیرم. من فقط یک سربازم.گفتم: می ‌ بی ام. روزی ‌ اند. سرباز گفت: من عادت کرده ‌ گفتم مقامات بالا غلط کرده شنوم. تأکید کردم که من با تو نبودم. اگر چنین ‌ ها می ‌ صد بار از این حرف خواهم. او دستبند راکف آمبولانس انداخت و رفت. ‌ تصوریکردی عذر می رویم؟ آنان گفتند: به بیمارستان ‌ مأموران که برگشتند گفتم: به کجا می طالقانی.گفتم: قرار اینچنین نبود. قرار بود به بیمارستان پارس برویم.کسی زدند، آمد دم آمبولانس و به او نیز گفتم که باید ‌ را که سرهنگ صدایش می وگو کرد ‌ به بیمارستان پارس اعزام شوم. او با کسی تماس گرفت و گفت توانید به بیمارستان ‌ گوید که نمی ‌ و سپس به من گفت: آقای حمیدی می روم. سرهنگ گفت: خانم! اینجا شما تابع ‌ پارس بروید. گفتم: پس نمی خواهید حساب کنید. من ‌ ما هستید یا ما تابع شما؟ گفتم: هرطور که می حق دارم نزد دکتر مورد اعتماد خودم بروم. بیست روز است که بیمارم. او شد. گفتم: ‌ روید یا به بند بازمی ‌ شود، یا به بیمارستان طالقانی می ‌ گفت: نمی گردم. آمبولانس برگشت و وارد بند شدم. نرگس مرا دید و گفت: چه ‌ برمی شد؟ چرا برگشتی؟ گفتم: به بیمارستان پارس اعزامم نکردند. های طرف قرارداد زندان، برای پزشکان و ‌ شنیده بودم که در بیمارستان هایی وجود دارد. از همین رو مایل بودم نزد ‌ کادر بیمارستان محدودیت پزشک مورد اعتماد خودم بروم. عصر دوباره احساس کردم که فشارم بالا رفته است. به نرگسگفتم: دیگر، حال بگو مگو با این افراد را ندارم. همراهم ی پایین رفتیم. بهداریکه ‌ آیی؟گفت: آره، حتماً. با هم به طبقه ‌ به بهداری می از شرایطم باخبر بود، خواست برای بررسی وضعیت قلبم مرا به آنجا ببرند. آمبولانس آمد و جلوی در خروجی بند ایستاد.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2