چرا علیه حجاب شوریدم

158 چرا علیه حجاب شوریدم یک مأمور زن و نرگس مرا تا آمبولانس همراهی کردند. افسر کشیک، قاسمی، نیز کنار آمبولانس ایستاده بود. قبل از من نرگس پرید داخل آمبولانس. من نیز به دنبالش سوار شدم. افسر گفت: خانم محمدی! شما توانید به بهداری بیایید. این خلاف مقررات است. لطفا پیاده شوید. من ‌ نمی آیم. من و نرگس هر دو پافشاریکردیم و بالاخره ‌ گفتم: تنها به بهداری نمی گیری زیاد، دستور حرکت داد. در بهداری روی تخت دراز ‌ افسر بدون سخت کشیدم. دکتر در حضور نرگس، افسر کشیک و مأمور زن، وضعیت قلبم را کرد و متوجه نوسانات ‌ کرد. نرگس نیز با دقت به مانیتور نگاه می ‌ بررسی می زد. افسر کشیک گفت: ‌ شد و در این باره با دکتر حرف می ‌ غیرعادی می دهمکه اگر لازم شد، ‌ بهتر استکه به بیمارستان طالقانی بروید. من قول می دستورات لازم را برای اعزام شما از آنجا به بیمارستان پارس بگیرم. فشارم بالا بود. دکتر دو سه تا قرص به طور پیاپی زیر زبانم گذاشت، آمد. او معتقد بود که عضلات قلبم دچار اسپاسم ‌ اما فشارم پایین نمی شده است. بعدا نرگس به من گفت که دکتر دو بار به او گفته بود که اگر ام ‌ ی سینه ‌ زودتر به بیمارستان اعزام نشود، از بین خواهد رفت. تمام قفسه کردم مرگ بالای ‌ سوخت، اما اضطراب و نگرانی نداشتم. احساس می ‌ می زند. اولین بار نبود ‌ کند و به من لبخند می ‌ سرم ایستاده، موهایم را نوازش می تر بود. من از او ‌ یافتم، اما به نظرم از همیشه مهربان ‌ که او را نزدیک خود می خواهند با روبرو کردن ‌ ترسند و می ‌ ترسیدم. برخلاف آنانکه از مرگ می ‌ نمی مخالفان خود با مرگ، آنان را دچار تردید سازند، تردیدی در من راه نیافت. ای گل یاس ‌ خورد. انگار مرگ شاخه ‌ ی پدری به مشامم می ‌ بوی یاس خانه ام گرفته بود. ‌ مقابل بینی آمد. معلوم ‌ گرفت و می ‌ هایی می ‌ افسر کشیکگاهی در بیرون اتاق تماس ها برای اعزامم به بیمارستان پارس منفی است. نرگس بیرون ‌ بود که پاسخ اتاق ایستاد و فریاد زد و به همه چیز و همه کس ناسزا گفت. او گفت:

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2