چرا علیه حجاب شوریدم

160 چرا علیه حجاب شوریدم دانستم ‌ کردند. نمی ‌ رغم وخامت حالم، در اعزامم شتاب نمی ‌ بود که به شد، کجا ‌ ی مأموران، از جمله مأمور زن که معمولا از کنارم دور نمی ‌ همه کنید؟ گفت: هیچ. ‌ بودند. برخاستم و نشستم و به آن مرد گفتم: چه کار می توانم بخاری را راه بیندازم.گفتم: من سردم نیست ‌ خواهم ببینم که آیا می ‌ می ایم. بگویید ‌ و الان چه نیازی به بخاری هست؟ مدت زیادی اینجا معطل شده ی ‌ مأموران زودتر بیایند تا به بیمارستان برویم. او با این حال چند دقیقه نتیجه بود. بالاخره او ‌ دیگر نیز به کار خود ادامه داد، اما ظاهرا تلاشش بی از آمبولانس خارج شد و مأموران سوار شدند. از پاسیار پرسیدم: آن آقا در دانم. سرانجام به راه افتادیم. ‌ کرد؟ گفت: نمی ‌ داخل آمبولانس چه می محمد، رایحه، مهدی و سعیده جلوی در بیمارستان منتظر بودند. آمبولانس رسید و تا مأمور رفت که ویلچر بیاورد، سعیده پرید توی آمبولانس. من روی ویلچر نشستم و پس از سلام و روبوسی با عزیزانم، به سمت اورژانس رفتیم. مأموران مانع نزدیک شدن افراد خانواده به من ها ‌ شدند، اما بسیار مراقب بودند کهکسی فیلم یا عکس نگیرد. وقتی بچه ‌ نمی خواستند کنار تختمکه اطرافش با پرده پوشانده شده بود بیایند، مأموران ‌ می های زیادی به من دادند و داروهایی در ‌ گرفتند. قرص ‌ هایشان را می ‌ موبایل سرم ریختند و منتظر تغییر وضعیتم ماندند. ای که اطرافم کمی ‌ مأمور زنیکه همراه من بود، جوان و مهربان بود. لحظه خلوت شده بود،گفت: خانم وسمقی! خواهرم از من خواستهکه سؤالی را از تواند ‌ شما بپرسم.گفتم: بفرمایید و بپرسید.گفت سؤالش این استکه آیا می تواند تتو هم بکند و با ‌ ناخن بکارد و لاک بزند و نماز بخواند؟گفتم: بله. می ها نماز هم بخواند. خیلی خوشحال شد، آن قدر که گفت: قربان ‌ ی این ‌ همه شما بروم، خیلی ممنون. گفتم: ناقلا! این سؤال خودت بود یا خواهرت که این همه از جواب آن خوشحال شدی؟ خندید و گفت: خودم هم دوست دارمکه ناخن بکارم و لاک بزنم.

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2