چرا علیه حجاب شوریدم

169 در زندان استبداد کردمکه باز همچونگذشته توسط ‌ رفتند، حرکت می ‌ به سوی در خروجی می گشتم و دوباره ‌ شدم. به حیاط بازمی ‌ مأمور، از رفتن به سمت ماشین منع می کردم. ‌ این کار را تکرار می ای جز اجرای ‌ به نظرم مأموران نیز از کار خود ناراحت بودند، اما چاره کردم و ‌ ها استفاده می ‌ دستورات مقامات بالا نداشتند. من از این فرصت زدم و در ‌ هنگام قدم زدن در حیاط با صدای بلند خطاب به آنان حرف می گفتم که باید آزاده و باشهامت باشند. ‌ کردم. به آنان می ‌ واقع، سخنرانی می دانند ‌ به خود جرئت اظهار نظر بدهند و نباید از دستوراتی که نادرست می گفتمکه فرزندان و دختران شما باید در اینکشور ‌ کورکورانه پیرویکنند. می با امنیت و آرامش زندگیکنند و ما همه مسئولیمکه چنین امنیت و آرامشی را خواهند ما را وادار به اما ‌ ای نادان، فاسد و جنایتکار می ‌ فراهم سازیم. اگر عده را به انجام کارهایی غیرانسانی وادار کنند، و کشورمان را برای فرزندانمان ناامن کنند، ما نباید با آنان همکاری کنیم. آن روز نیز بدون ملاقات با محمد سپری شد. زندان از دو اهرم برای ام و ‌ کرد: یکی جلوگیری از ملاقات با خانواده ‌ فشار آوردن بر من استفاده می رغمگذشت بیش از ‌ دیگری جلوگیری از درمانم. هنوز حالم ناپایدار بود و به سه هفته، از درمان تخصصی و مؤثر محروم بودم. من معتقد بوده و هستم که زندانبانان با دستورات مقامات بیرون زندان ای پست و ناچیز. ‌ کردند، آن هم برای خواسته ‌ حقوق بدیهی مرا نقض می وگوها قادر نبودند توضیح دهند کهگذاشتن چیزی ‌ یک از آنان در گفت ‌ هیچ روی سرم چه معنا و ضرورتی دارد. سیستم معیوب و مبتنی بر خرافات و کند. من به آنان ‌ معنا می ‌ ها را وادار به انجام کارهای پوچ و بی ‌ جهل، انسان ها معمولا فقط ‌ دهند فکر کنند. انسان ‌ کردمکه به آنچه انجام می ‌ یادآوری می خواست ‌ کنند و نه بیشتر. رئیس بند از من می ‌ ی خود فکر می ‌ به امور روزمره که یک چیزی را نه روی سرم، بلکه فقط روی دم موهایمکه بسته بود بگذارم

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2