175 در زندان استبداد ام را ندارم و از حق اند. حق ملاقات با خانواده دادم: اما حقوقم را نقضکرده آمیز بوده ای مناسب برخوردار نیستم. روش بازداشتم نیز اهانت درمان بهگونه است. باقری گفت: بازداشت ربطی به ما نداشته است. یکفالت و وثیقه از من پرسید و به او گفتمکه با سپردن آنها وکیلم درباره ام باشد. خواهم هیچ کس دیگری جز خودم درگیر پرونده مخالفم، زیرا نمی من اگر مجرمم، اکنون اینجا هستم و دیگر چه نیازی بهکفیل و وثیقه است؟ خانم میرزایی برخاست و فرمی را به وکیلم داد و گفت: برای التزام این فرم کنم که علیزاده اند. فکر می را پر کنید. خانم وسمقی با التزام موافقت کرده وگوی من و حمیدی و موافقت من برای سپردن التزام قرار در جریان گفت داشت. به او گفتم: بله، من قبول کردم که التزام بدهم، اما لطفا متن آن گویم بنویسید. علیزاده گفت: بفرمایید. گفتم: اینجانب ای که می را به گونه شوم که صدیقه وسمقی فرزند خدابنده دارای شماره شناسنامه… ملتزم می ی خود حضور داشته باشم هرگاه احضار و یا به حبس محکوم شدم در خانه تا مأموران بتوانند مرا بازداشت و به محل مورد نظر منتقل کنند. خانم میرزاییگفت: لطفا آن را امضاکنید و جوهر را آورد تا پای امضای خود را نیز انگشت بزنم. دادگاه آن التزام را نپذیرفت و قاضی افشاری به وکیلم گفته بود: بگویید خانم وسمقی یککلاه سرشکند و بیاید. او به محمد نیز گفته بود: خانمتان وگو کنیم. علیزاده بعدا در را به اینجا بیاورید تا با یکدیگر بحث و گفت تماس تلفنیکه با او داشتم، پیغام افشاری را به من داد. در جواب به شوخی گذارم تا به او گفتم به افشاری بگویید اگر به آنجا بیایم، کلاهی سرت می گاه به فکر کلاه گذاشتن بر سر من نیفتی. علیزاده از این سخن بسیار هیچ خندید. محمد نیز به افشاریگفته بودکه همسرم به اینجا نخواهد آمد. بعدا توانید در جای دیگر با او بحث کنید. افشاری گفته بود: منظورم این بود می وگو کنیم نه جای دیگر. که در همین جا، دادگاه انقلاب، با یکدیگر گفت
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2