چرا علیه حجاب شوریدم

181 در زندان استبداد ی بالا آمد. قاسمی، افسر کشیک ‌ ای به طبقه ‌ را مجابکردکه بالاخره لحظه نیز همراه او بود. دکتر یک لحظه کنار تخت من آمد و بدون هیچ اقدامی ها پایین ‌ فقط گفت که باید برویم پایین. گفتم: برایم سخت است که از پله کنم. مریم یحیوی دستم راگرفت و با هم ‌ بیایم. او گفت: خودمکمکتان می ها ایستاده بود. پایین رفتن کمی ‌ ها رفتیم. افسر کشیک سر پله ‌ به سمت پله برایم دشوار بود.گفتم: پس دکتر کو که قرار بودکمکمکند؟گفتند: او رفته دانم چرا این همه عجله داشت و در حالیکه افسر کشیک ‌ است پایین. نمی هنوز بالا بود و من بیمار نیز هنوز پایین نرفته بودم، او دوان دوان رفته بود. خواهید من کمکتان کنم؟ ‌ افسر کشیک که به نظرم نگران بود، گفت: می تشکر کردم و آرام آرام با تکیه بر عصایم و با کمک مریم پایین رفتم. در ی راه بودمکه شروع به اعتراض و سرزنش مسئولانکردم.گفتم: آقای ‌ میانه ای که این همه جنگ با اسرائیل را دوست دارد، چرا پرچم فلسطین ‌ خامنه رود و در عوض ‌ دارد و همراه طرفدارانش به جنگ با اسرائيل نمی ‌ را برنمی جنگد و مأمورانش را نیز وادار به جنگ با زنان ‌ اینجا نشسته و با ما زنان می کند؟ سپس ادامه دادم: بترسید و با این جنایتکاران همکاری نکنید. از ‌ می عاقبتکار خود بترسید. فردا شما باید جواب مردم را بدهید. با صدای بلند مشغول گفتن سخنانی با این مضامین بودم که به اتاق پرستاری رسیدیم. روی یک صندلی پشت میزی نشستم که دکتر آن سوی آن نشسته بود. ها نیز در اتاق و راهرو حضور داشتند. دوباره دکتر ‌ چند تن از همبندی گیری نبض را سر انگشتم گذاشت و خواست ‌ ی اندازه ‌ مثل همیشه وسیله دستگاه فشار خون را به بازویم ببندد که از ناراحتی، آن ماسماسک را از سر ها بعدا به من گفتند که دکتر جاخالی ‌ انگشتم برداشتم و پرت کردم. بچه داد و ماسماسک به او نخورد. دستگاه فشار خون، بطری آب و عصایم را هر یک به طرفی پرت کردم. ایستادم و با صدای بلند گفتم: من یک شاعر ام. من چریک نیستم. قلب من تحمل این همه ظلم و ستم را ‌ و نویسنده

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2