چرا علیه حجاب شوریدم

182 چرا علیه حجاب شوریدم ی ‌ کوبیدم. همه ‌ زدم با کف دست روی میز می ‌ ندارد. همچنان که حرف می هایم را به خاطر ندارم. فقط آنچه را که به یادم مانده در اینجا بیان ‌ حرف کنم. ‌ می کنند ناراحتم. ‌ های پستی بر ما حکومت می ‌ در ادامهگفتم: من از اینکه آدم چرا باید با این مردم، با این زنان، این چنین رفتار کنند؟ شماها نباید با آنها همکاری کنید. دردهای درونم که در یک ماه گذشته بیش از پیش انباشته گریستم گفتم مرا روی ‌ شده بود، مانند آتشفشان فوراًن کرد. در حالی که می گفت. ‌ ها مرا به سوی تخت بردند. هیچکس چیزی نمی ‌ تخت بخوابانند. بچه کنند. مهوش کنار تختم ایستاده ‌ کردم که همه با تحیر گوش می ‌ احساس می بود. دستم را به زانوهای او بردم و گفتم: چرا باید به زانوهای این خانم صدمه بزنند؟ مهوش در حالیکه به نظرمگریان بود،گفت: قربان شما بروم، این همه خودتان را ناراحت نکنید. ها و دوستانم را صدا بزنید که به اینجا ‌ فریاد زدم و گفتم: همبندی ها ترسان و نگران به این سو و آن سو ‌ خواهم وصیت کنم. بچه ‌ بیایند. می گفتم من یک شاعر و ‌ ها به اتاق پرستاری آمدند. وقتی که می ‌ دویدند. خیلی ام و چریک نیستم، پخشان عزیزی مرا در آغوشگرفت و در حالی ‌ نویسنده ی شما شاهد ‌ کنند. گفتم: همه ‌ ها هم گریه می ‌ گریست،گفت: چریک ‌ که می کنم. من به استبداد و این ‌ باشید که من با استبداد و ظلم و ستم مبارزه می زد. در ‌ دهم. افسر کشیک ساکت ایستاده بود و حرفی نمی ‌ همه ظلم تن نمی گفت: برایش ‌ این میان شنیدمکه دکتر جلوی در اتاق به یکی از همبندیان می های… (این قسمت از سخنانش را به یاد ندارم).گفتم: ‌ کتاب بخوانید.کتاب آقای دکتر! گفت: بله. گفتم: بیایید اینجا. آمد و کنار تخت ایستاد. گفتم: ی دانشگاه ‌ دانید من که هستم؟ چیزی نگفت. گفتم: من استاد بازنشسته ‌ می ی عمر ‌ تهران هستم. او با تعجب گفت: وای! من ادامه دادم: کارم در همه خواندن و نوشتنکتاب بوده است. شما لازم نیست نصیحتکنید که برایم

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2