چرا علیه حجاب شوریدم

184 چرا علیه حجاب شوریدم به او گفتم که افسر زندان کاری دارد که خودش توضیح خواهد داد. افسر خواهد یک ملاقات ‌ قاسمی به محمد گفتکه زندان به مناسبت عید فطر می حضوری به او بدهد و از محمد خواستکه همان وقت برای آمدن به زندان های لازم از آنجا رفت و دوستانم مرا ‌ حرکت کند. قاسمی برای هماهنگی ی بالا بردند. دست و صورتم را شستم و منتظر ‌ برای آماده شدن به طبقه ی ‌ ماندم تا از دفتر بند برای رفتن به ملاقات صدایم کنند. آنیشا همسایه ها ‌ سمت راستم آمد و موهایم را مرتبکرد و دو سنجاق به موهایم زد. بچه تر است. ‌ گفتند: این را بپوش، قشنگ ‌ آوردند و می ‌ هایی را می ‌ هر یک لباس جز ‌ های من به ‌ هاییکه به تن دارم، خوب است. لباس ‌ گفتم: نه، همین لباس یکی دو لباس راحتی، فقط یک بلوز و شلوار بودکه هنگام بازداشت در خانه پوشیده بودم. جلسه در زندان ها امکان تماس تلفنی نداشتیم. از همین رو ‌ ها و جمعه ‌ ما معمولا پنجشنبه محمد آن روز منتظر تماس من نبود. او بعدا گفت از اینکه برای ملاقات به زندان دعوت شد، بسیار خوشحال شده و به سرعت خود را به زندان رسانده های لازم را انجام داده، اسم محمد ‌ بود. افسر قاسمی با نگهبانان هماهنگی را به آنها داده بود تا او را به داخل راهنماییکنند. آن روز، روز تعطیل بود و کادر اداری زندان در محل کار خود حضور نداشتند. قاسمی منتظر محمد ها با او دست داده و ‌ بود و آن گونه که محمد برایم گفت، آن افسر بالای پله بعد از معرفی خود، او را به دفتری راهنماییکرده بود. بنا به روایت محمد، قاسمی برایش چای آورده و گفته بود که به زودی ی محمد، ‌ مرا برای ملاقات با او خواهند آورد. پس از لختی، بنا به گفته شود. مرد بلندقد به سوی محمد ‌ مردی بلندقد با یک همراه، وارد دفتر می دهد و خود را فرزادی، رئیس زندان اوین معرفی ‌ رود، با او دست می ‌ می

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2