چرا علیه حجاب شوریدم

196 چرا علیه حجاب شوریدم خورد ‌ رفت و پس از ورزش، همان جا صبحانه می ‌ صبح زود به حیاط می گشت. او بیدارم ‌ ی بالا بازمی ‌ شدند به طبقه ‌ ها بیدار می ‌ و زمانی که همبندی کرد. حاضر شدم و همراهش به حیاط رفتم. شیوا صبحانه را آمادهکرده بود. پس از صبحانه به دفتر بند رفتیم و منتظر شدیم تا مأموران برای بردنم به بیمارستان بیایند. قرار بود محمد نیز حدود ده صبح در فارابی باشد. همراه با یک پاسیار، دو مأمور مرد و یک راننده با آمبولانس حرکتکردیم. پیش از دهند، ‌ خروج از زندان، در جایی که مأموران، تشریفات خروج را انجام می از ما خواستند که پیاده شده و سوار ماشین دیگری شویم. علت تغییر ماشین را از پاسیار همراهم پرسیدم. او گفت: از آنجا که شما روسری ندارید، های آن پرده دارد به بیمارستان برویم. با ‌ اند با این ماشین که پنجره ‌ گفته ها را نکشید و مرا پشت پرده ‌ کس پرده ‌ دار حرکتکردیم، اما هیچ ‌ ماشین پرده معنا بود. ‌ پنهان نساخت. برای خود مأموران نیز این رفتارها مضحک و بی به بیمارستان رسیدیم. محمد جلوی در منتظر بود. مرا که دید با ای! ‌ حجاب آمده ‌ بینم که بی ‌ خوشحالی به طرفمان آمد و خندان گفت: می ی چادرش را ‌ نشانند. گوشه ‌ پاسیار گفت: بله. ایشان حرفشان را بهکرسی می کنم؟ این چیستکه روی مانتو و شلوار ‌ گرفتم وگفتم: واقعا کار خوبی نمی ی ‌ کردم که همه ‌ کنند؟ او هیچ نگفت. من احساس می ‌ و مقنعه بر سرتان می گویم همراه و همدل هستند. محمد با او شوخی ‌ مأموران زن با آنچه که می دهم. لطفا حجابتان را ‌ ی حجابتان یک تذکر به شما می ‌ کرد و گفت: درباره ی محمد) با سرعت دستش را به سرش برد ‌ رعایتکنید. پاسیار (بنا بهگفته و متوجه شد که چند تار مویش بیرون افتاده است، خندید و موهایش را زیر مقنعه و چادر کرد. شد. برخی از پزشکان ‌ باید آزمایشات متعددی روی چشمانم انجام می ی ‌ کردند. آنان با مؤسسه ‌ شناختند و برای تسریع در کار همکاری می ‌ مرا می ی کار یکی از مأموران مرد گفت: امروز بس ‌ آر پی نیز آشنا بودند. در میانه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2