197 در زندان استبداد ی کار به اینجا بیاییم. به دکتر است، باید برگردیم و روز دیگر برای ادامه ی آزمایشات را گفتم: لطفا امروز کار را تمامکنید. پزشکان مربوطه نیز همه انجام داده و نتایج آنها را تحویل پاسیار دادند. پزشکی که چشمم را معاینه کرد (دکتر فریبا قاسمی)گفت: خشکی چشمتان آن قدر زیاد استکه ممکن است به زودی به زخم قرنیه مبتلا شوید. همو به بهداری زندان نوشت که به زودی دوباره لازم است برای پیشگیری از زخم قرنیه به بیمارستان اعزام ای را برای قرار دادن در مجرای ای نیز به همسرم داد تا وسیله شوم. او نسخه رغم فشار مأموران برای بازگشتن هر چه زودتر به زندان، اشک تهیه کند. به ولو با ناتمام گذاشتن آزمایشات و معاینات، کارها آن روز به پایان رسید. از محمد خداحافظی کرده، به راه افتادیم. های پاسیار درددل به ورودی زندان که رسیدیم، مأموران مرد و راننده برای اعلام ورود و انجام تشریفات اداری مربوطه، پیاده شدند. من و مأمور زن دقایقی تنها شدیم. او که در تمام طول مسیر رفت و برگشت، حتی در بیمارستان، ساکت توانم از شما خواهش کنم دعا کنید و خاموش بودگفت: خانم وسمقی! می که خدا مرا از اینجا نجات دهد؟ سخنش برایم جالب بود اما با توجه به رفتارهاییکه از مأمورانگوناگون زنید؟ گفت: دیده بودم، متعجب نشدم. پرسیدم: چرا این حرف را می ام، لذا مضمون آن را ی او را فراموش کرده دانید، آخر، کار ما (عین واژه می کنم) کار کثیفی است. او افزود: من علاقه داشتم استخدام شوم تا بیان می فرستند. گفتم: دانستم که مرا به اینجا می حقوق ثابت داشته باشم، اما نمی توانم. بسیاری از همکارانم بارها دهید؟ گفت: نمی خب، چرا استعفا نمی پذیرند، زیرا نیروی جایگزین برای ما وجود اند، اما آنان نمی استعفا داده خواهد وارد این کارها شود. به او گفتم: اگر سر کار ندارد. هیچ کس نمی
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2