200 چرا علیه حجاب شوریدم کرد و من نیز شریک دادند. مهوش با من اظهار همدلی و همراهی می نمی توانستم کمی درک کنم که تحمل دوازده های دل او بودم. شاید می غصه سال حبس، آن هم برای جرم ناکرده، چقدر تلخ و دردناک است. همانطور کردم، زدم که روی نیمکت نشسته بودیم، و در حالی که به آسمان نگاه می زیر آواز و صدایم را آن قدر بالا بردم که مأموران نیز از پشت پنجره آن را شنیدند: می ام تو به داد دلم برسی، آمده تو سکوت مرا بشنو که صدای غمم نرسد بهکسی. ام تو به داد دلم برسی، آمده بی پر و بال رها شده از قفسی…. ی زخمی تو پرنده مهوش خانم آن قدر تحت تأثیر این آواز قرار گرفت که گفت: این ام. بعدا یک ی دوران حبسم تجربهکرده ای استکه در همه ترین لحظه لطیف )که دور هم نشسته بودیم، او از من خواست ۳ روز در سالن خودمان (سالن که این آواز را بخوانم و من نیز این آواز علیرضا قربانی را خواندم. نرگس ها این ترانه را پیدا کنیم تا یاد بگیریم و بخوانیمش. گفت: بچه فردای روزی که بازوی خانم میرزایی را فشار داده بودم، به دفتر او رفتم و از وی بابت این رفتارم عذرخواهی کردم. او پیشانی مرا بوسید و گفت: دانم که شما ناراحت بودید. اشکالی ندارد. می تا روزی که در زندان بودم، به دلیل آنکه حاضر نشدم روسری سرم کنم، حق ملاقات مرا پایمال کردند و اجازه نیافتم با خانواده و همسرم ملاقات کنم. من نیز همچنان تا پایان دوران حبسم با اعتراض به رفتار ناموجه و ها نیز به این رفتار خود غیرانسانی نقض حقوق زندانی، تأکید کردم: اگر سال ها به هر شکل ممکن به آن اعتراض خواهم کرد. ادامه دهید، من هم سال
RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2