چرا علیه حجاب شوریدم

27 تا برداشتن روسری؛ راهیکه پیمودم ی عالی شهید مطهری (سپهسالار سابق) آزمون برگزار ‌ شنیدمکه مدرسه شد. با امیدواری در آن آزمون ‌ کند. در آنجا نیز علوم حوزوی تدریس می ‌ می شرکت کردم. پس از مدتی مرا فراخواندند و گفتند که در آزمون کتبی با ی عالی آن بود ‌ ام، اما شرط تحصیل در آن مدرسه ‌ ی خوبی قبول شده ‌ رتبه ی دین اطلاعات زیادی نداشته و ‌ که چادر سر کنم. با آنکه هنوز در حوزه آمد که چادر شکلی افراطی از ‌ پژوهش و تحقیق نکرده بودم، اما به نظرم می دانستم. پرسیدم: چرا چادر اجباری ‌ حجاب است و توجیه دینی آن را نمی است؟ مگر اسلام چنین چیزیگفته است؟ پاسخ این بودکه مقررات مدرسه تواند در اینجا تحصیل کند. ‌ چنین است و هیچ کس بدون چادر نمی داشت. این ‌ ی دین وامی ‌ خب، همین چیزها بودکه مرا به تحصیل در حوزه رسیدم. ‌ ها به جواب می ‌ ی سؤال ‌ معنا بود. باید خودم برای همه ‌ ها بی ‌ جواب واسطه و با تأملات خودم ‌ پرسش بیهوده بود. برای یافتن پاسخ به طور بی ی آن ‌ ارزید که شرایط آنان را بپذیرم. چادر سر کردم و دانشجو یا طلبه ‌ می ی عالی شدم که نظام و دروس آن کاملا حوزوی بود. ما باید زیر ‌ مدرسه های رنگی و کفش ‌ کردیم و از پوشیدن جوراب و لباس ‌ چادر مقنعه سر می کردیم. زنان مدرس که الگوی دختران بودند، همه ‌ بلند خودداری می ‌ پاشنه چنین بودند. چند مرد نیز که همه روحانی بودند، به ما دختران درس ‌ این دادند، اما خوشبختانه نه از پشت پرده. واقعا تصور اینکه مردی از پشت ‌ می دانم چه احساسی، ‌ داد. نمی ‌ پرده به دختران درس بدهد احساس بدی به من می چیزی مانند تحقیر انسان، احساس ضعف مرد در برابر زن، احساس عدم تر احساس ‌ بلوغ زن و مرد در رویارویی با یکدیگر در اجتماع، و از همه مهم داد که این زنان ‌ محدودیت برای زن. این احساس از آنجا به من دست می پوشاندند و خود را پشت پرده ‌ بودند که در مقابل مردان خود را سر تا پا می کردند. این مرد نبودکه پشت پرده بود، بلکه زنان پشت پرده بودند. ‌ پنهان می خواندیم، اما دائما ‌ ی شهید مطهری ما پشت پرده درس نمی ‌ در مدرسه

RkJQdWJsaXNoZXIy MTA1OTk2